فارسی به عربی

نقطه شروع

نقطه شروع مسابقه

<hr> برابر پارسی : آسیب گاه، سست نا

برابر پارسی : آسیب گاه، سست نا

نقطه ضعف

<hr> برابر پارسی : چرخشگاه

نقطه عطف

نقطه عطفی در روابط

نقطه مقابله

نقطه مهم

نقطه نت موسیقی

نقطه نقطه کردن

نقطه نقطه یا خال خال کردن

نقطه و ویرگول بدین شکل

نقطه پایان جمله

نقطه گذاری کردن

نقطهء کمال

<hr> مترادف نقل : انتقال، جابجایی، حمل، حکایت، داستان، قصه، بازگویی، گزارش، ترجمان، ترجمه، تعبیر، تفسیر، بیان، روایت، بازگو، ذکر | شیرینی، گزک، مزه، چاشنی <hr> برابر پارسی : گفته، بازگفت، بازگویی، ترابری، جابجاکردن، گزک، گَزک | ( نَقل ) ترابری، جابجاکردن | ( نُقل ) گَزک

مترادف نقل : انتقال، جابجایی، حمل، حکایت، داستان، قصه، بازگویی، گزارش، ترجمان، ترجمه، تعبیر، تفسیر، بیان، روایت، بازگو، ذکر | شیرینی، گزک، مزه، چاشنی برابر پارسی : گفته، بازگفت، بازگویی، ترابری، جابجاکردن، گزک، گَزک | ( نَقل ) ترابری، جابجاکردن | ( نُقل ) گَزک

نقل

نقل عین تلفظ کلمه یا عبارتی از زبانی بزبان دیگر

<hr> برابر پارسی : بازگفت

نقل قول

<hr> مترادف نقل مکان : جابجایی، سفر، عزیمت، کوچ

مترادف نقل مکان : جابجایی، سفر، عزیمت، کوچ

نقل مکان

نقل و انتقال

نقل و انتقال بانکی

نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعه ء دیگر

نقل وانتقال

نقل وانتقال بانکی

نقل وانقال نیرو بوسیله حرکت

<hr> برابر پارسی : بازگفتن، بازگوکردن

برابر پارسی : بازگفتن، بازگوکردن

نقل کردن

نقل کردن حساب

نقل کردن() حساب

نقوش حاشیه دار کتاب

نقوش حاشیه دارکتاب

<hr> مترادف نقیض : خلاف، ضد، عکس، مخالف، مقابل، ناسازگار، ناماننده <hr> متضاد نقیض : ماننده <hr> برابر پارسی : وارونه، نا همسان، نا سازگار

مترادف نقیض : خلاف، ضد، عکس، مخالف، مقابل، ناسازگار، ناماننده متضاد نقیض : ماننده برابر پارسی : وارونه، نا همسان، نا سازگار

نقیض

<hr> مترادف نم : آغار، تر، تری، خیس، شبنم، مرطوب، نداوت، نمدار، نمناک <hr> متضاد نم : خشک

مترادف نم : آغار، تر، تری، خیس، شبنم، مرطوب، نداوت، نمدار، نمناک متضاد نم : خشک

نم

نم زدن

نم نم باران

<hr> مترادف نما : ظاهر، نمود، شاخص، جبهه، منظره، رویش، نمو، توان، قوه

مترادف نما : ظاهر، نمود، شاخص، جبهه، منظره، رویش، نمو، توان، قوه

نما

نماءات

نماءات (حیوان و درخت)

<hr> مترادف نماد : تمثیل، رمز، سمبل، نمودار

مترادف نماد : تمثیل، رمز، سمبل، نمودار

نماد

<hr> مترادف نماز : دعا، صلات، فریضه، نیایش <hr> برابر پارسی : نماژ

مترادف نماز : دعا، صلات، فریضه، نیایش برابر پارسی : نماژ

نماز

نماز خواندن

نمای خارجی

نمای ساختمان

نمای سر در

<hr> مترادف نمایان : آشکار، باهر، پدید، پدیدار، پیدا، جلوه گر، ظاهر، علنی، متجلی، محسوس، مشهود، معلوم، نمودار، واضح، هویدا <hr> متضاد نمایان : مخفی، ناپیدا

مترادف نمایان : آشکار، باهر، پدید، پدیدار، پیدا، جلوه گر، ظاهر، علنی، متجلی، محسوس، مشهود، معلوم، نمودار، واضح، هویدا متضاد نمایان : مخفی، ناپیدا

نمایان

نمایان ساختن

نمایاند

نمایاندن

<hr> مترادف نمایش : ارائه، عرضه، نمود، تئاتر، تعزیه گردانی، شبیه، بروز، جلوه، خودنمایی

مترادف نمایش : ارائه، عرضه، نمود، تئاتر، تعزیه گردانی، شبیه، بروز، جلوه، خودنمایی

واژه های حرف "ن" - فارسی به عربی