پدیده هوایی

<hr> مترادف پذیرا : پذیرنده، قابل، متقبل، استقبال، پیشواز، فرمانبردار، محل، منفعل، ماده، هیولی <hr> متضاد پذیرا : صورت، فاعل، کنا

مترادف پذیرا : پذیرنده، قابل، متقبل، استقبال، پیشواز، فرمانبردار، محل، منفعل، ماده، هیولی متضاد پذیرا : صورت، فاعل، کنا

پذیرا

پذیرانه

پذیرای … شد

پذیرایى کردن

<hr> مترادف پذیرایی : استقبال، پذیرش، پذیره، ضیافت، میهمانی <hr> متضاد پذیرایی : بدرقه

مترادف پذیرایی : استقبال، پذیرش، پذیره، ضیافت، میهمانی متضاد پذیرایی : بدرقه

پذیرایی

پذیرایی کرد از

پذیرایی کردن

پذیرایی کردن از

<hr> مترادف پذیرش : اجابت، استجابت، پذیرایی، تقبل، عهده گیری، قابلیت، قبول، مطاوعت <hr> متضاد پذیرش : رد

مترادف پذیرش : اجابت، استجابت، پذیرایی، تقبل، عهده گیری، قابلیت، قبول، مطاوعت متضاد پذیرش : رد

پذیرش

پذیرفت

<hr> مترادف پذیرفتن : اجابت کردن، اعتراف کردن، اقرار کردن، تایید کردن، تصدیق کردن، تقبل، قبول کردن، مطاوعت <hr> متضاد پذیرفتن : رد کردن

مترادف پذیرفتن : اجابت کردن، اعتراف کردن، اقرار کردن، تایید کردن، تصدیق کردن، تقبل، قبول کردن، مطاوعت متضاد پذیرفتن : رد کردن

پذیرفتن

<hr> مترادف پذیرفتنی : باورکردنی، پسندیده، قابل قبول، مطلوب، مقبول، موردپسند <hr> متضاد پذیرفتنی : غیرقابل قبول، نپذیرفتنی

مترادف پذیرفتنی : باورکردنی، پسندیده، قابل قبول، مطلوب، مقبول، موردپسند متضاد پذیرفتنی : غیرقابل قبول، نپذیرفتنی

پذیرفتنی

<hr> مترادف پذیرفته : تصویب، متعهد، مستجاب، مقبول، وارد <hr> متضاد پذیرفته : مردود

مترادف پذیرفته : تصویب، متعهد، مستجاب، مقبول، وارد متضاد پذیرفته : مردود

پذیرفته

پذیرفته شدن

پذیرفته شدن (درکشور)

پذیرفتگی

پذیرنده

پذیرگر

<hr> مترادف پر : آکنده، انباشته، جعودت، سرشار، لبالب، لبریز، مالامال، مشبع، مشحون، ممتع، ممتلی، مملو، تمام، کامل، چاق، قوی، بس، بسیار، بیش، زیاد، بامعلومات | بال، پره، پرتو، شعاع، کناره، لبه، پهلو، ضلع، پرند، پرنیان <hr> متضاد پر : تهی، خالی، کم |

مترادف پر : آکنده، انباشته، جعودت، سرشار، لبالب، لبریز، مالامال، مشبع، مشحون، ممتع، ممتلی، مملو، تمام، کامل، چاق، قوی، بس، بسیار، بیش، زیاد، بامعلومات | بال، پره، پرتو، شعاع، کناره، لبه، پهلو، ضلع، پرند، پرنیان متضاد پر : تهی، خالی، کم |

پر

پر اب

پر اب و تاب

پر احترام

پر ارزش

پر از اب

پر از احساسات

پر از باد کردن

پر از برامدگی

پر از ترس و بیم

پر از تپه

پر از دست انداز

پر از سوراخ

پر از سوراخ کردن

پر از شیر

پر از کف

پر از گاز کردن زیاد بالا بردن

پر از گل

پر ازار

<hr> مترادف پر استقامت : پرتوان، قوی، باعزم، مصمم <hr> متضاد پر استقامت : بی پاشنه، سست عنصر

مترادف پر استقامت : پرتوان، قوی، باعزم، مصمم متضاد پر استقامت : بی پاشنه، سست عنصر

پر استقامت

پر اشوب

<hr> مترادف پر افاده : افاده دار، بوالفضول، پرادعا، پرمدعا، خودستا، فضول، فیسو، گنده دماغ، متکبر، مغرور <hr> متضاد پر افاده : بی افاده <hr> برابر پارسی : خودپسند، پرباد، فیسو

مترادف پر افاده : افاده دار، بوالفضول، پرادعا، پرمدعا، خودستا، فضول، فیسو، گنده دماغ، متکبر، مغرور متضاد پر افاده : بی افاده برابر پارسی : خودپسند، پرباد، فیسو

واژه های حرف "پ" - فارسی به عربی