صفحه اصلی
فارسی به عربی
واژه های حرف "ک" - فارسی به عربی
کاملا فروبردن
کاموا
کامپیوتر کوچک
کامپیوتری شدن
کامپیوتری کردن
کامکار
کامکاری
کامیاب
کامیاب شدن
کامیابی
کامیون
کامیون سر بسته
کان
کان کنی
کانال
کانال یا مجرای اب
کانتنینر
کاندید
کاندید شدن
کاندید شده
کاندید کردن
کاندید(بودن)
کاندیداتوری خود را حفظ کرد
کانون
کانون عدسی
کانونی
کانگستر
کانگورو
کانی
کاه
کاهش
کاهش دادن
کاهش دادن بحران
کاهش سطح نمایندگى سیاسى
کاهش سطح نمایندگى سیاسى (مثلا از سفیر به کاردار)
کاهش فعالیت
کاهل
کاهنده
کاو
کاواک
کاواکان یا توتیاء البحر اقیانوس که بیشتر درسواحل نیو انگلند زندگی میکندستاره دریایی
کاوش
کاوش کردن
کاوی
کاویدن
کاپوت ماشین
کاپیتالیسم
کاپیتالیسم (نظام سرمایه دارى)
بیشتر