صفحه اصلی
فهرست واژه
واژه های حرف "ز"
زخم خرما
زخم خنجر رفیق
زخم خورد
زخم خوردن
زخم خورده
زخم دار
زخم دار کردن
زخم دامن دار
زخم در اثر فرو کردن
زخم درای
زخم رختخواب
زخم رسیدن
زخم رسیده
زخم روزگار
زخم زا
زخم زبان
زخم زبان دار
زخم زبان زدن
زخم زبان زدن (عامیانه)
زخم زبان زدن به شوهر
زخم زبان شنیدن
زخم زدن
زخم زفن
زخم زفون
زخم زلف
زخم زیتون
زخم زین بر ران سوارکار
زخم زین بر پشت اسب
زخم زینچه
زخم سالک
زخم سطحی
زخم سطحی ایجاد کردن
زخم سطحی روی پوست
زخم سطحی زدن
زخم شانه حوا
زخم شدن
زخم شده
زخم شمشیر
زخم شمشیر خوب می شود زخم زبان خوب نمی شود
زخم صورت
زخم عفونی
زخم عفونی شده
زخم عمیق
زخم فربه
زخم فروخوردن
زخم فشار
زخم قرنیه
زخم لب
بیشتر