عاقب

<hr> مترادف عاقبت : آخر، آخرکار، انتها، بالاخره، بالمال، پایان، حاصل، سرانجام، عاقبت الامر، فرجام، ماحصل، نتیجه، نهایت <hr> متضاد عاقبت : آغاز، بدایت <hr> برابر پارسی : سرانجام، پیامد، فرجام

مترادف عاقبت : آخر، آخرکار، انتها، بالاخره، بالمال، پایان، حاصل، سرانجام، عاقبت الامر، فرجام، ماحصل، نتیجه، نهایت متضاد عاقبت : آغاز، بدایت برابر پارسی : سرانجام، پیامد، فرجام

عاقبت

<hr> مترادف عاقبت الامر : بالاخره، پایان، سرانجام، عاقبت، فرجام <hr> برابر پارسی : سر انجام، پایان کار

مترادف عاقبت الامر : بالاخره، پایان، سرانجام، عاقبت، فرجام برابر پارسی : سر انجام، پایان کار

عاقبت الامر

<hr> مترادف عاقبت اندیش : آخربین، پیش بین، ژرف بین، عاقبت نگر، مال اندیش <hr> برابر پارسی : دوراندیش، دور اندیش

مترادف عاقبت اندیش : آخربین، پیش بین، ژرف بین، عاقبت نگر، مال اندیش برابر پارسی : دوراندیش، دور اندیش

عاقبت اندیش

<hr> مترادف عاقبت اندیشی : آخربینی، عاقبت نگری، مال اندیشی <hr> برابر پارسی : دور اندیشی

مترادف عاقبت اندیشی : آخربینی، عاقبت نگری، مال اندیشی برابر پارسی : دور اندیشی

عاقبت اندیشی

<hr> مترادف عاقبت بخیر : خوش عاقبت، نیک فرجام <hr> برابر پارسی : نیک فرجام

مترادف عاقبت بخیر : خوش عاقبت، نیک فرجام برابر پارسی : نیک فرجام

عاقبت بخیر

<hr> مترادف عاقبت بخیری : خوش عاقبتی، نیک فرجامی

مترادف عاقبت بخیری : خوش عاقبتی، نیک فرجامی

عاقبت بخیری

عاقبت بنی اسرائیل

<hr> برابر پارسی : نیک فرجام

برابر پارسی : نیک فرجام

عاقبت به خیر

عاقبت به خیر شدن

عاقبت بین

عاقبت بینی

عاقبت جوینده

عاقبت جوینده یابنده بود

عاقبت خشم پشیمانی است

عاقبت داستان

عاقبت شاگرد تنبل

عاقبت عثمانیه

عاقبت علی محمد شیرازی

عاقبت قوم ثمود

عاقبت موسس بابیت

عاقبت نقدفروشی عاقبت نسیه فروشی

<hr> مترادف عاقبت نگر : آخربین، دوراندیش، روشن بین، عاقبت اندیش، عاقبت بین

مترادف عاقبت نگر : آخربین، دوراندیش، روشن بین، عاقبت اندیش، عاقبت بین

عاقبت نگر

عاقبت نگری

عاقبت نیاندیشی

عاقبت نیندیشی

عاقبت و اخر کار

عاقبت و سرانجام

عاقبت کار

عاقبت گذر پوست به دباغ خانه می افتد

عاقبت یا پایان

عاقبت یابنده بود

عاقبتالامر

عاقبتاندیش

عاقبتاندیشی

عاقبتبخیر

عاقبتبخیری

عاقبتم

عاقبتنگر

عاقبتهما

عاقبه

عاقبه الامر

عاقبه الدار

عاقبه العمر

عاقبهالامر

<hr> برابر پارسی : پیوندگر، گره زن، پیمانگذار

برابر پارسی : پیوندگر، گره زن، پیمانگذار

واژه های حرف "ع"