backward stability

backward substitution

backward vertical integration strategy

backward wave

backward wave amplifier

backward wave magnetron

<hr> خسارت دیرشدگی درتحویل سهام

خسارت دیرشدگی درتحویل سهام

backwardation

backwardly

<hr> معنی : عقب افتادگی، بازماندگی <hr> معانی دیگر : عقب افتادگی

معنی : عقب افتادگی، بازماندگی معانی دیگر : عقب افتادگی

backwardness

<hr> معنی : به عقب، وارونه، به پشت، از پشت <hr> معانی دیگر : معادل است با: backward، عقب افتاده، عقب مانده، کودن

معنی : به عقب، وارونه، به پشت، از پشت معانی دیگر : معادل است با: backward، عقب افتاده، عقب مانده، کودن

backwards

backwards and forwards

backwards balancing

backwards compatible

<hr> معنی : موج، مراجعت موج <hr> معانی دیگر : واکنش و جنجال (در اثر عمل یا رویدادی)، پیامد بد، پسخیز، پس زده شدن آب (در اثر حرکت کشتی یا پارو و غیره)، پسخیزآب، پس موج، موجی که از ساحل به سوی دریا بر می گردد، پس زده شدن هوا (در اثر حرکت پروانه ی هواپیما و غیره)، پس موج هوا، اضطراب یا اشفتگی بعداز انجام عملی، عواقب

معنی : موج، مراجعت موج معانی دیگر : واکنش و جنجال (در اثر عمل یا رویدادی)، پیامد بد، پسخیز، پس زده شدن آب (در اثر حرکت کشتی یا پارو و غیره)، پسخیزآب، پس موج، موجی که از ساحل به سوی دریا بر می گردد، پس زده شدن هوا (در اثر حرکت پروانه ی هواپیما و غیره)، پس موج هوا، اضطراب یا اشفتگی بعداز انجام عملی، ع

backwash

backwash effect

backwash pump

backwashed

backwasher

backwashes

backwashing

backwasting or back wasting or back wasting

<hr> معنی : مرداب، باریکه آب، جای دور افتاده <hr> معانی دیگر : (وضعیت یا محل) دچار رکود، دورافتاده، پشت و پسله، آب پشت سد، آب پس زده، آب عقب زده شده (در اثر جزرومد و غیره)، خفتاب، آب راکد (به ویژه در آبراه یا شاخابه)، لشاب، پساب، باریکه اب، 1- (قایقرانی) با پارو یا پروانه ی موتور قایق را به عقب راندن، در جهت عکس راندن 2- از ادعای خود صرفنظر کردن، مجاب شدن، تصدیق کردن، لنگ انداختن

معنی : مرداب، باریکه آب، جای دور افتاده معانی دیگر : (وضعیت یا محل) دچار رکود، دورافتاده، پشت و پسله، آب پشت سد، آب پس زده، آب عقب زده شده (در اثر جزرومد و غیره)، خفتاب، آب راکد (به ویژه در آبراه یا شاخابه)، لشاب، پساب، باریکه اب، 1- (قایقرانی) با پارو یا پروانه ی موتور قایق را به عقب راندن، در جهت 

backwater

backwater curve

backwater effect

backwater gate

backwater grate

backwater siphon

backwatered

backwaters

backway

<hr> ورزش : حرکت قایق در وضعى که باد اثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدى داشته باشد

ورزش : حرکت قایق در وضعى که باد اثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدى داشته باشد

backwind

backwinded

backwinding

backwood

<hr> معنی : جنگلهای دورافتاده، اراضی جنگلی دور از شهر <hr> معانی دیگر : وابسته به نواحی جنگلی دور افتاده (backwood هم می گویند)، نواحی جنگلی دوردست (دور از شهر)، جای دورافتاده و کم جمعیت

معنی : جنگلهای دورافتاده، اراضی جنگلی دور از شهر معانی دیگر : وابسته به نواحی جنگلی دور افتاده (backwood هم می گویند)، نواحی جنگلی دوردست (دور از شهر)، جای دورافتاده و کم جمعیت

backwoods

backwoodser

backwoodsiness

<hr> معنی : دهاتی، اهل جای دورافتاده <hr> معانی دیگر : دهاتی، اهل جای دورافتاده

معنی : دهاتی، اهل جای دورافتاده معانی دیگر : دهاتی، اهل جای دورافتاده

backwoodsman

backwoodsmen

backwoodsy

backword

backwort

backwrap

backwraps

backy

<hr> حیاط پشت منزل، باغچه ی پشت خانه، چمن پشت منزل (در مقابل: باغچه یا چمن جلو منزل front yard)، حیاط خلوت (back yard هم می نویسند)، وابسته به باغچه یا چمن زار پشت خانه

حیاط پشت منزل، باغچه ی پشت خانه، چمن پشت منزل (در مقابل: باغچه یا چمن جلو منزل front yard)، حیاط خلوت (back yard هم می نویسند)، وابسته به باغچه یا چمن زار پشت خانه

واژه های حرف "b"