dandification

<hr> شیک پوشی کردن، جلف بودن، زیور زدن

شیک پوشی کردن، جلف بودن، زیور زدن

dandified

dandifies

<hr> معنی : شیک پوشی کردن، جلف بودن، زیور زدن <hr> معانی دیگر : (مرد) خود را آراستن، خود را شیک و پیک کردن

معنی : شیک پوشی کردن، جلف بودن، زیور زدن معانی دیگر : (مرد) خود را آراستن، خود را شیک و پیک کردن

dandify

dandifying

dandilly

dandily

dandiprat

dandis

dandisette

<hr> معنی : نوازش کردن، بالا و پایین انداختن <hr> معانی دیگر : (کودک را روی زانو یا در بغل) بالا و پایین انداختن

معنی : نوازش کردن، بالا و پایین انداختن معانی دیگر : (کودک را روی زانو یا در بغل) بالا و پایین انداختن

dandle

dandle board

dandled

dandler

dandlers

dandles

dandling

dandlingly

dandong

dandriffs

dandriffy

<hr> معنی : شوره سر <hr> معانی دیگر : شوره ی سر، پوسته، سبوسه

معنی : شوره سر معانی دیگر : شوره ی سر، پوسته، سبوسه

dandruff

dandruff shampoo

dandruffs

dandruffy

<hr> معنی : شیک پوش، خوش تیپ، فوکولی، خود ساز <hr> معانی دیگر : (مرد) خوش لباس، (کسی که بیش از حد به سر و وضع خود توجه می کند) ژیگول، قرتی، پر قر و فر، جلف، (عامیانه) عالی، درجه یک، (انگلیس) زورق بادبانی، خوش لباس

معنی : شیک پوش، خوش تیپ، فوکولی، خود ساز معانی دیگر : (مرد) خوش لباس، (کسی که بیش از حد به سر و وضع خود توجه می کند) ژیگول، قرتی، پر قر و فر، جلف، (عامیانه) عالی، درجه یک، (انگلیس) زورق بادبانی، خوش لباس

dandy

dandy fever

dandy man

dandy roll

dandydom

<hr> جلف، خودساز، خودنما

dandyish

dandyishly

dandyishy

<hr> معنی : شیک پوشی، توجه زیاد به لباس <hr> معانی دیگر : شیک پوشی، توجه زیاد به لباس

معنی : شیک پوشی، توجه زیاد به لباس معانی دیگر : شیک پوشی، توجه زیاد به لباس

dandyism

dandyisms

dandyize

dandyling

<hr> معنی : یک نوع سگ، اهل دانمارک <hr> معانی دیگر : اهل کشور دانمارک، دانمارکی

معنی : یک نوع سگ، اهل دانمارک معانی دیگر : اهل کشور دانمارک، دانمارکی

واژه های حرف "d"