febres

febri-

febricant

febricide

febricitant

febricitation

<hr> تب سبک، تب خفیف، تب مختصر

تب سبک، تب خفیف، تب مختصر

febricula

febrifacient

febriferous

<hr> (قدیمی) تب آور، تب انگیز، feverish تب دار

(قدیمی) تب آور، تب انگیز، feverish تب دار

febrific

febrifugal

<hr> معنی : تب بر <hr> معانی دیگر : (داروسازی) تب بر، پادتب (antipyretic هم می گویند)، antipyretic تب بر

معنی : تب بر معانی دیگر : (داروسازی) تب بر، پادتب (antipyretic هم می گویند)، antipyretic تب بر

febrifuge

febrifuges

<hr> معنی : وابسته به تب <hr> معانی دیگر : (پزشکی)، تب دار

معنی : وابسته به تب معانی دیگر : (پزشکی)، تب دار

febrile

febrility

febriphobia

febris

febronianism

februaries

februarius

<hr> معنی : فوریه <hr> معانی دیگر : ماه فوریه (دومین ماه سال مسیحی) (مخفف آن: feb)

معنی : فوریه معانی دیگر : ماه فوریه (دومین ماه سال مسیحی) (مخفف آن: feb)

february

februation

fecade

<hr> معنی : مدفوعی، دردهای <hr> معانی دیگر : (در انگلیس : faecal) وابسته به مدفوع، سرگینی، ته نشین

معنی : مدفوعی، دردهای معانی دیگر : (در انگلیس : faecal) وابسته به مدفوع، سرگینی، ته نشین

fecal

fecal energy

fecal impaction

fecal incontinence

fecal matter

fecal occult test

fecal pellet

fecal pellet or pellet or pellet or pellets

fecal pellets

fecalith

fecaloid

fecche

fece milling

feceris

<hr> معنی : مدفوع انسان وحیوان <hr> معانی دیگر : (در انگلیس : faeces) مدفوع (انسان یا حیوان)، گه، عن، ککه، سرگین، فضله، پشگل، تپاله

معنی : مدفوع انسان وحیوان معانی دیگر : (در انگلیس : faeces) مدفوع (انسان یا حیوان)، گه، عن، ککه، سرگین، فضله، پشگل، تپاله

feces

feces analysis

fech fech

fechner

fechnerian

fecial

fecials

<hr> ساخت، ساخته است، ، درست کرده( است)

ساخت، ساخته است، ، درست کرده( است)

fecit

<hr> معنی : قسمت، اکثریت <hr> معانی دیگر : در اسکاتلند سهم بزرگتر

معنی : قسمت، اکثریت معانی دیگر : در اسکاتلند سهم بزرگتر

واژه های حرف "f"