haarp

haarverlust

haas

haashami

habab

habad

habaera

<hr> حبقوق (پیامبر یهود در سده ی هفتم پیش از میلاد)

حبقوق (پیامبر یهود در سده ی هفتم پیش از میلاد)

habakkuk

habana

<hr> (اسپانیایی)، رقص هابانرا (که آهسته و مانند تانگو است)، رقص دو ضربی کوبا

(اسپانیایی)، رقص هابانرا (که آهسته و مانند تانگو است)، رقص دو ضربی کوبا

habanera

habaneras

habanero

habbad

habbe

habble

habdabs

habdalah

habdalahs

habeas

<hr> (حقوق) حکم احضار به دادگاه (به ویژه به منظور اطمینان از قانونی بودن بازداشت و زندانی شخص متهم) (نام کامل آن: corpus ad subjiciendum habeas)، حکم توقیف از طرف دادگاه باذکر دلایل توقیف، حکم ازادی متهمی که دلیلی برای اتهامش نیست صادر کردن

(حقوق) حکم احضار به دادگاه (به ویژه به منظور اطمینان از قانونی بودن بازداشت و زندانی شخص متهم) (نام کامل آن: corpus ad subjiciendum habeas)، حکم توقیف از طرف دادگاه باذکر دلایل توقیف، حکم ازادی متهمی که دلیلی برای اتهامش نیست صادر کردن

habeas corpus

habenar

habenaria

habendum

habenula

habenulae

<hr> فریتس هابر (شیمیدان آلمانی)

فریتس هابر (شیمیدان آلمانی)

haber

haberdash

<hr> معنی : فروشنده لباس مردانه <hr> معانی دیگر : فروشنده ی پوشاک مردانه، لباس فروش، خراز

معنی : فروشنده لباس مردانه معانی دیگر : فروشنده ی پوشاک مردانه، لباس فروش، خراز

haberdasher

haberdasheress

haberdasheries

haberdashers

<hr> معنی : مغازه ملبوس مردانه، خرازی فروشی <hr> معانی دیگر : مغازه ی پوشاک فروشی

معنی : مغازه ملبوس مردانه، خرازی فروشی معانی دیگر : مغازه ی پوشاک فروشی

haberdashery

haberdashery store

haberdine

habere

<hr> معنی : جوشن بی استین <hr> معانی دیگر : جوشن یقه بلند و آستین کوتاه

معنی : جوشن بی استین معانی دیگر : جوشن یقه بلند و آستین کوتاه

habergeon

habermas

habermasian

habet

habi tats

habibe

habilable

habilant

habilatory

<hr> معنی : زبر دست، زرنگ <hr> معانی دیگر : (نادر) ماهر، مناسب

معنی : زبر دست، زرنگ معانی دیگر : (نادر) ماهر، مناسب

habile

habilement

<hr> معنی : جامه، ارایش، استعداد فکری <hr> معانی دیگر : (معمولا جمع) جامه، پوشاک، لباس زیبا

معنی : جامه، ارایش، استعداد فکری معانی دیگر : (معمولا جمع) جامه، پوشاک، لباس زیبا

واژه های حرف "h"