hallyu

<hr> معنی : پوشال، ساقه <hr> معانی دیگر : انگلیس کزل kozal، ساقه وپوشال حبوبات وغیره که باانهاسقف رامیپوشانند

معنی : پوشال، ساقه معانی دیگر : انگلیس کزل kozal، ساقه وپوشال حبوبات وغیره که باانهاسقف رامیپوشانند

halm

halma

halmahera

halmalille

halmawise

halmorphic

halms

halmyrolysis

halmyrolysis or halmyrosis or halmyrosis

<hr> معنی : هاله، حلقه نور، نورانی شدن <hr> معانی دیگر : (دور سر مقدسان) هاله، شادورد، سابود، (نجوم - حلقه ی نوری که دور خورشید و ماه و دیگر اجسام درخشان به چشم می خورد) تاج خورشید، خرمن ماه، شاهورد، اکلیل (corona هم می گویند)، (نجوم - در برخی کهکشان ها) تجمع کروی ستارگان، جلال و جبروت، سرفرازی، افتخار و سربلندی، والایش، دیهیم، پیشوند:، از دریا، دریایی [halobiont]، نورانی شدن انبیاء واولیاء

معنی : هاله، حلقه نور، نورانی شدن معانی دیگر : (دور سر مقدسان) هاله، شادورد، سابود، (نجوم - حلقه ی نوری که دور خورشید و ماه و دیگر اجسام درخشان به چشم می خورد) تاج خورشید، خرمن ماه، شاهورد، اکلیل (corona هم می گویند)، (نجوم - در برخی کهکشان ها) تجمع کروی ستارگان، جلال و جبروت، سرفرازی، افتخار و سربل

halo

halo blight

<hr> (حدس همراه با توهم) کژانگاری، اثر هاله ای

(حدس همراه با توهم) کژانگاری، اثر هاله ای

halo effect

halo orbit

halo ore

halo spot

halo vision

halo-

haloa

haloalkane

halobacter

halobacterium

halobiont

halobios

halobiotic

halocaine

halocarbon

halochromism

halochromy

haloclasty

<hr> نمک مرز (محلی در ژرفنای دریا که در آن میزان نمک آب به طور قابل ملاحظه ای زیاد می شود)

نمک مرز (محلی در ژرفنای دریا که در آن میزان نمک آب به طور قابل ملاحظه ای زیاد می شود)

halocline

haloculture

halocynthiidae

haloed

haloes

haloform

haloform reaction

<hr> (شیمی) هالوژن، گازهای نجیب (هریک از این عناصر شیمیایی غیرفلزی: فلوئور، کلر، برم، استاتین، ید)

(شیمی) هالوژن، گازهای نجیب (هریک از این عناصر شیمیایی غیرفلزی: فلوئور، کلر، برم، استاتین، ید)

halogen

halogen lamp

<hr> با هالوژن (یا هیدروژن هالوژن) ترکیب کردن، هالوژن زدن به، هالوژنه کردن

با هالوژن (یا هیدروژن هالوژن) ترکیب کردن، هالوژن زدن به، هالوژنه کردن

واژه های حرف "h"