kabir

kabirpanthi

kabistan

<hr> <b>معنی</b> : کباب <hr> <b>معانی دیگر</b> : رجوع شود به: kebab، kebab : فارسی است کباب

معنی : کباب معانی دیگر : رجوع شود به: kebab، kebab : فارسی است کباب

kabob

kabobs

<hr> وارو( ترامپولین) ورزش : وارو

وارو( ترامپولین) ورزش : وارو

kaboom

kaboos

kaboosi

kabore roch christian

kabos

kabs

kabsa

<hr> (ژاپنی) کابوکی (تئاتر ژاپنی دارای رقص و آواز)

(ژاپنی) کابوکی (تئاتر ژاپنی دارای رقص و آواز)

kabuki

kabukis

<hr> شهر کابل (پایتخت کشور افغانستان)، کابل

شهر کابل (پایتخت کشور افغانستان)، کابل

kabul

kabul carpet

kabul pashm

kabuli

kabuzuchi

<hr> (از عربی: قبیله)، (الجزیره و تونس) بربر، عضو قبیله ی بربرها، بربری الجزایروتونس

(از عربی: قبیله)، (الجزیره و تونس) بربر، عضو قبیله ی بربرها، بربری الجزایروتونس

kabyle

kabylia

kabylie

kach movement

kacha

kachari

kachcha

kachi

kachin

<hr> (افسانه ی سرخپوستان)، روح دوستوار (معمولا روح یکی از نیاکان)، رقصگر مرد (که نقش این روح را اجرا می کند)، رخپوش این رقصگر

(افسانه ی سرخپوستان)، روح دوستوار (معمولا روح یکی از نیاکان)، رقصگر مرد (که نقش این روح را اجرا می کند)، رخپوش این رقصگر

kachina

kachina doll

kachinas

kaczynski

kadaga

kadaitcha

kadarite

kadaya

kadayan

kaddan

kadder

<hr> (مذهب یهود) کادوش (سرود نیایش پروردگار یا سرود عزاداری)

(مذهب یهود) کادوش (سرود نیایش پروردگار یا سرود عزاداری)

واژه های حرف "k"