<hr> معنی : چاک، بریدگی، چاک دادن <hr> معانی دیگر : بریدگی ایجاد شده توسط اره، برش اره

معنی : چاک، بریدگی، چاک دادن معانی دیگر : بریدگی ایجاد شده توسط اره، برش اره

kerf

kerfed

kerfing

kerflap

kerfless cutting

kerfless sawing

kerflop

kerflummox

kerfs

<hr> جنجال، شلوغ پلوغی، نابسامانی، الم شنگه

جنجال، شلوغ پلوغی، نابسامانی، الم شنگه

kerfuffle

kerguelen islands

kering trinket

kerion

kerite

kerl

<hr> شهر کرمان (در جنوب خاوری ایران)

شهر کرمان (در جنوب خاوری ایران)

kerman

kerman rug

kermanji

<hr> شهر کرمانشاه (در باختر ایران)، باختران

شهر کرمانشاه (در باختر ایران)، باختران

kermanshah

<hr> (از ریشه ی فارسی: کرم و قرمز)، بدن خشک شده ی برخی کرم های جنس kermes که از آن رنگ قرمز به دست می آید، رنگیزه ی قرمز، رنگ قرمز، رنگدانه ی قرمز، قرمزدانه

(از ریشه ی فارسی: کرم و قرمز)، بدن خشک شده ی برخی کرم های جنس kermes که از آن رنگ قرمز به دست می آید، رنگیزه ی قرمز، رنگ قرمز، رنگدانه ی قرمز، قرمزدانه

kermes

kermesic

kermesite

kermesite or pyrantimonite or pyrantimonite or red antimony

kermess

<hr> جشن وعیدسالیانه اى که درهلندوبلژیک بادادن نمایش وفریادهاى... میکنند

جشن وعیدسالیانه اى که درهلندوبلژیک بادادن نمایش وفریادهاى... میکنند

kermis

kermis or kermess

kermit

kermit the frog

<hr> معنی : دهاتی، روستایی، پیاده سبک اسحلهایرلندی <hr> معانی دیگر : (حروف چاپی) بخشی از حرف که از طول حروف عادی مانند o یا e بلندتر باشد، دهاتی <hr> kern(e) درتاری&nbsp; پیاده سبک اسلحه، درایرلندروستایی

معنی : دهاتی، روستایی، پیاده سبک اسحلهایرلندی معانی دیگر : (حروف چاپی) بخشی از حرف که از طول حروف عادی مانند o یا e بلندتر باشد، دهاتی kern(e) درتاری پیاده سبک اسلحه، درایرلندروستایی

kern

kern area

kern or kerne

kerne

kerned

<hr> معنی : هسته، دانه، شالوده، مغز، تخم، هسته اصلی، مغزهسته، خستو <hr> معانی دیگر : (ذرت و گندم و غیره) دانه، (در هسته ی میوه یا گردو و بادام و غیره) مغز، (مطلب و اندیشه و غیره) لب، بخش اصلی، جان (کلام)، هسته ی مرکزی

معنی : هسته، دانه، شالوده، مغز، تخم، هسته اصلی، مغزهسته، خستو معانی دیگر : (ذرت و گندم و غیره) دانه، (در هسته ی میوه یا گردو و بادام و غیره) مغز، (مطلب و اندیشه و غیره) لب، بخش اصلی، جان (کلام)، هسته ی مرکزی

واژه های حرف "k"