obey nature's call

obey orders

obeyable

obeyance

obeyed

obeyed him

obeyed his orders

obeyed orders

obeyeo

obeyer

obeyers

obeying

obeys

obfect oriented programming

obfirm

obfuscable

<hr> معنی : گیج کردن، مبهم و تاریک کردن <hr> معانی دیگر : ابرآلود کردن، گرفته کردن، تیره و تار کردن، نا هویدا کردن، نا مشخص کردن، مبهم کردن، سر در گم کردن، هاج و واج کردن

معنی : گیج کردن، مبهم و تاریک کردن معانی دیگر : ابرآلود کردن، گرفته کردن، تیره و تار کردن، نا هویدا کردن، نا مشخص کردن، مبهم کردن، سر در گم کردن، هاج و واج کردن

obfuscate

obfuscated

obfuscates

obfuscating

<hr> معنی : مبهم و تاریک کردن <hr> معانی دیگر : مبهم و تاریک کردن

معنی : مبهم و تاریک کردن معانی دیگر : مبهم و تاریک کردن

obfuscation

obfuscator

obfuscators

obfuscatory

obfuscous

<hr> رجوع شود به: obeah، (کمر بند پارچه ای لباس های محلی ژاپنی) اوبی

رجوع شود به: obeah، (کمر بند پارچه ای لباس های محلی ژاپنی) اوبی

obia

obias

obic co ltd

obidicut

<hr> (مخفف: off-broadway) جایزه ی تماشاخانه های شهر نیویورک (که در خیابان برادوی قرار ندارند)

(مخفف: off-broadway) جایزه ی تماشاخانه های شهر نیویورک (که در خیابان برادوی قرار ندارند)

obie

obigate thermophile

obiism

obiit

obis

obispo

<hr> معنی : مجلس ترحیم، وفات <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: obituary، مرگ

معنی : مجلس ترحیم، وفات معانی دیگر : رجوع شود به: obituary، مرگ

obit

obital

obiter

obiter dicta

<hr> جمله ی معترضه، گفته یا اظهار اتفاقی یا ضمنی، بیان ضمنی و تصادفی

جمله ی معترضه، گفته یا اظهار اتفاقی یا ضمنی، بیان ضمنی و تصادفی

obiter dictum

obits

obituarian

obituaries

obituarily

<hr> کسیکه در گذشت های تازه را با شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند

کسیکه در گذشت های تازه را با شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند

obituarist

obituarize

<hr> معنی : اگهی در گذشت، وابسته به وفات <hr> معانی دیگر : آگهی درگذشت، اعلان فوت (در روزنامه و معمولا همراه با شرح مختصر زندگی)

معنی : اگهی در گذشت، وابسته به وفات معانی دیگر : آگهی درگذشت، اعلان فوت (در روزنامه و معمولا همراه با شرح مختصر زندگی)

واژه های حرف "o"