paragammacism

paraganglion

paragaster

paragastral

paragastric

paragastrular

parage

paragenesia

paragenesis

paragenetic

paragenetic sequence

paragenetically

paragenic

parageosyncline

paragerontic

<hr> نابهنجارى چشایى روانشناسى : توهم چشایى

نابهنجارى چشایى روانشناسى : توهم چشایى

parageusia

parageusic

parageusis

paragglutination

paraglenal

paraglider

paragliding

paragliding accuracy

paragliding pilot

paraglobin

paraglobulin

paraglossa

paraglossal

paraglossate

paraglossia

paraglycogen

paragnath

paragnathism

paragnathous

paragnaths

paragnathus

paragneiss

paragnesis

paragnosia

paragoge

paragoges

paragogic

paragogical

paragogically

paragogize

<hr> <b>معنی</b> : معیار، مقیاس رفعت و خوبی، نمونه کامل <hr> <b>معانی دیگر</b> : نمونه ی کامل، نمونه ی عالی، ابر سنجه، سرمشق، ابر مونه، الماس عالی (به وزن صد قیراط یا بیشتر)، مروارید غلتان، مروارید درشت و گرد، (شعر قدیم) مقایسه کردن، هم سنجی کردن، (شعر قدیم) برابری کردن، از جلو (کسی) درآمدن، رقابت کردن، بعنوان نمونه بکار بردن، برتری یافتن

معنی : معیار، مقیاس رفعت و خوبی، نمونه کامل معانی دیگر : نمونه ی کامل، نمونه ی عالی، ابر سنجه، سرمشق، ابر مونه، الماس عالی (به وزن صد قیراط یا بیشتر)، مروارید غلتان، مروارید درشت و گرد، (شعر قدیم) مقایسه کردن، هم سنجی کردن، (شعر قدیم) برابری کردن، از جلو (کسی) درآمدن، رقابت کردن، بعنوان نمونه بکار ب

paragon

paragon of beauty

paragon of virtue

واژه های حرف "p"