quartersawing

quartersawn

quarterspace

<hr> معنی : چماق، گرز، واحد یموت <hr> معانی دیگر : (چوب دستی به طول حدود دو متر که سر آن آهنی بود و به عنوان سلاح به کار می رفت) چماق دسته بلند، نیزه چوبی

معنی : چماق، گرز، واحد یموت معانی دیگر : (چوب دستی به طول حدود دو متر که سر آن آهنی بود و به عنوان سلاح به کار می رفت) چماق دسته بلند، نیزه چوبی

quarterstaff

quarterstaves

quarterstetch

quartervine

quarterway

quartes

<hr> معنی : چهار قلو، چهاربخشی <hr> معانی دیگر : قطعه موسیقی مخصوص چهارتن خواننده یا نوازنده، گروه چهارتنی که قطعه ای رابسرایند <hr> quartet(te) قطعه موسیقی برای چهارتن خواننده یانوازنده، دسته چهارتایی ازهرچیز

معنی : چهار قلو، چهاربخشی معانی دیگر : قطعه موسیقی مخصوص چهارتن خواننده یا نوازنده، گروه چهارتنی که قطعه ای رابسرایند quartet(te) قطعه موسیقی برای چهارتن خواننده یانوازنده، دسته چهارتایی ازهرچیز

quartet

quartet or quartette

quartets

<hr> قطعه موسیقی مخصوص چهارتن خواننده یا نوازنده، گروه چهارتنی که قطعه ای رابسرایند

قطعه موسیقی مخصوص چهارتن خواننده یا نوازنده، گروه چهارتنی که قطعه ای رابسرایند

quartette

quartful

<hr> (ریاضی) چارین، درجه ی چهارم، درجهی چهارم a quartic equation معادلهی درجه چهارم

(ریاضی) چارین، درجه ی چهارم، درجهی چهارم a quartic equation معادلهی درجه چهارم

quartic

quartic curve

quartic equation

quartic exponential distribution

quartic polynomial

quartic symmetry

quartier

<hr> (آمار) چارک، چارکی، چهار یک، تقسیم شده به 4/3 و 4/1

(آمار) چارک، چارکی، چهار یک، تقسیم شده به 4/3 و 4/1

quartile

quartile coefficient

quartile coefficient of variation

quartile deviation

quartile variation coefficient

quartiles

quartin

quartinho

quartizte

quartizte sandstone

<hr> معنی : ربع کاغذی، در کاغذ های یک ربعی چاپ شده <hr> معانی دیگر : (کاغذ و کتاب)، قطع رحلی

معنی : ربع کاغذی، در کاغذ های یک ربعی چاپ شده معانی دیگر : (کاغذ و کتاب)، قطع رحلی

quarto

quarto sheet

quartodeciman

quartodecimanism

quartos

quarts

quartum non datur

quartus

<hr> معنی : کوارتز، سنگ چینی، درکوهی، الماس کوهی <hr> معانی دیگر : کوارتز (که نوع شفاف آن را در کوهی می نامند)

معنی : کوارتز، سنگ چینی، درکوهی، الماس کوهی معانی دیگر : کوارتز (که نوع شفاف آن را در کوهی می نامند)

واژه های حرف "q"