reddendo

reddendum

reddened

reddens

redder

redders

reddest

redding

reddingite

<hr> معنی : مایل بقرمز، مایل بسرخی زننده، خرمایی مایل بقرمز <hr> معانی دیگر : نسبتا قرمز، متمایل به قرمز

معنی : مایل بقرمز، مایل بسرخی زننده، خرمایی مایل بقرمز معانی دیگر : نسبتا قرمز، متمایل به قرمز

reddish

reddish blond

reddish blue

reddish brown

reddish orange

reddish purple

reddish-brown

reddish-gray

reddish-grey

reddish-lavender

reddish-orange

reddish-pink

reddish-violet

reddishly

reddishness

reddit

reddition

redditive

redditor

<hr> رجوع شود به: ruddle، گل اخری، گل اخری زدن

رجوع شود به: ruddle، گل اخری، گل اخری زدن

reddle

reddle or red ocher or red ocher

reddled

reddleman

reddling

reddsman

reddy

<hr> معنی : جریان، مشورت، پند، مصلحت، تدبیر، واقعه، وقوع، هدایت کردن، حدس زدن <hr> معانی دیگر : (قدیمی)، پند دادن، کنکاش کردن، طرح ریختن، نقشه کشیدن، داستان، حکایت، سفرنگ، تفسیر، داستان گفتن، شرح دادن، مشورت دادن

معنی : جریان، مشورت، پند، مصلحت، تدبیر، واقعه، وقوع، هدایت کردن، حدس زدن معانی دیگر : (قدیمی)، پند دادن، کنکاش کردن، طرح ریختن، نقشه کشیدن، داستان، حکایت، سفرنگ، تفسیر، داستان گفتن، شرح دادن، مشورت دادن

واژه های حرف "r"