unaccostable

unaccosted

unaccostomed

unaccountability

<hr> <b>معنی</b> : مرموز، عاری از حس مسئولیت، غیر مسئول، غیر قابل توصیف، توضیح ناپذیر <hr> <b>معانی دیگر</b> : غیر قابل توضیح، توجیه نشدنی، عجیب و غریب، اسرارآمیز، غیرعادی، پی نبردنی، عریب

معنی : مرموز، عاری از حس مسئولیت، غیر مسئول، غیر قابل توصیف، توضیح ناپذیر معانی دیگر : غیر قابل توضیح، توجیه نشدنی، عجیب و غریب، اسرارآمیز، غیرعادی، پی نبردنی، عریب

unaccountable

unaccountableness

unaccountably

<hr> بحساب نیامده، حساب نشده، فاقد توضیح

بحساب نیامده، حساب نشده، فاقد توضیح

unaccounted

<hr> نامعلوم، توضیح داده نشده، توجیه نشده، به حساب نیامده، حساب نشده

نامعلوم، توضیح داده نشده، توجیه نشده، به حساب نیامده، حساب نشده

unaccounted for

unaccounted for water

unaccounted-for

unaccoutered

unaccoutred

unaccreditated

unaccredited

unaccrued

unaccumulated

unaccumulation

unaccumulatively

unaccumulativeness

unaccuracy

unaccurate

unaccurately

unaccurateness

unaccursed

unaccusable

unaccusably

unaccusative

unaccuse

unaccused

unaccusgomed

unaccusing

unaccusingly

unaccusstomed

unaccustom

<hr> فاقد عادت (به چیزی)، ناآشنا (به)، عجیب، غیر عادی، ناروال، خو نگرفته، عادت نکرده

فاقد عادت (به چیزی)، ناآشنا (به)، عجیب، غیر عادی، ناروال، خو نگرفته، عادت نکرده

واژه های حرف "u"