unassuredly

unassuredness

unassuring

unasterisked

unasthmatic

unastonish

unastonished

unastounded

unastray

unathirst

unathletic

unathletically

unatonable

unatoned

unatoning

unatrophied

unattach

unattachable

<hr> معنی : ازاد، اعزام نشده، ناوابسته، توفیق نشده، منتظردستور <hr> معانی دیگر : باز، بسته نشده، گیر انداخته نشده، چفت یا زنجیر نشده، غیر متصل، مستقل، نا سر سپرده، نامزد نشده، ازدواج نکرده، مجرد

معنی : ازاد، اعزام نشده، ناوابسته، توفیق نشده، منتظردستور معانی دیگر : باز، بسته نشده، گیر انداخته نشده، چفت یا زنجیر نشده، غیر متصل، مستقل، نا سر سپرده، نامزد نشده، ازدواج نکرده، مجرد

unattached

unattackable

unattackableness

unattackably

unattacked

unattaiated

unattainability

unattainable

unattainableness

unattainably

unattainbility of absolute zero

unattained

unattainment

unattaint

unattainted

unattaintedly

unattempered

unattemptable

unattempted

unattempting

unattend

unattendance

unattendant

<hr> معنی : بی مراقبت <hr> معانی دیگر : بی همراه، فاقد مشایع یا ملازم، تنها، مورد بی توجهی یا بی اعتنایی

معنی : بی مراقبت معانی دیگر : بی همراه، فاقد مشایع یا ملازم، تنها، مورد بی توجهی یا بی اعتنایی

واژه های حرف "u"