venous blood system

venous pressure

venous thrombosis

venously

venousness

<hr> معنی : منفذ، دریچه، مخرج، بیرون دادن، بیرون ریختن، خالی کردن، فروختن <hr> معانی دیگر : بادگیر، بادرسان، هواکش، هوارسان، باد آهنج، روزن، سوراخ، لوله ی تهویه، دودراه، بادراه، سوراخ دودکش، هواگیر، دررو، برونراه، مفر، بیان کردن، (خشم یا دق دل را) خالی کردن، تخلیه کردن (به ویژه هوا و گاز)، برون کشیدن، (به ویژه ماهی و پرنده و خزنده) مقعد، مرز، دارای هواکش کردن، بادگیردار کردن، (توپ و تفنگ قدیمی) سوراخ فتیله، سوراخ مخزن، (در پشت کت و پالتو و در طرفین دامن زنانه) چاک، شکاف، باد خور گذاردن برای

معنی : منفذ، دریچه، مخرج، بیرون دادن، بیرون ریختن، خالی کردن، فروختن معانی دیگر : بادگیر، بادرسان، هواکش، هوارسان، باد آهنج، روزن، سوراخ، لوله ی تهویه، دودراه، بادراه، سوراخ دودکش، هواگیر، دررو، برونراه، مفر، بیان کردن، (خشم یا دق دل را) خالی کردن، تخلیه کردن (به ویژه هوا و گاز)، برون کشیدن، (به ویژ

vent

vent fury

vent one's spleen

vent pipe

vent screw

vent stack

vent valve

vent-hole

venta

<hr> روزنه، سوراخچه، مخرج کوچک، بادگیرچه، روزه، فلوت وغیره سورا&nbsp; باد

روزنه، سوراخچه، مخرج کوچک، بادگیرچه، روزه، فلوت وغیره سورا باد

ventage

ventages

ventail

ventails

vented

vented barrel

<hr> معنی : بطن، معده <hr> معانی دیگر : (حقوق) زهدان، رحم، (مجازی) زن، (جانورشناسی) شکم، کاواکی، حفره، شکم، گودی

معنی : بطن، معده معانی دیگر : (حقوق) زهدان، رحم، (مجازی) زن، (جانورشناسی) شکم، کاواکی، حفره، شکم، گودی

venter

ventian blind

ventiduct

<hr> (سنگی که وزش شن و باد به آن شکل داده است) بادساخت، بادسوده

(سنگی که وزش شن و باد به آن شکل داده است) بادساخت، بادسوده

ventifact

ventil

ventilable

ventilagin

<hr> معنی : بادخور کردن، تهویه کردن <hr> معانی دیگر : (به ویژه هوا) تخلیه کردن، وزاندن، (هوای محلی را) عوض کردن، تازه کردن، هوارسانی کردن، (پیش همگان) اظهار کردن، بروز دادن، اعلام کردن، آشکار کردن، علنی کردن، هواکش دار کردن، بادرسان دار کردن، (قدیمی) پاش دادن، باد دادن (رجوع شود به: winnow)، (خون را) اکسیژن دادن، هوا دادن، هوا دادن به، پاک کردن

معنی : بادخور کردن، تهویه کردن معانی دیگر : (به ویژه هوا) تخلیه کردن، وزاندن، (هوای محلی را) عوض کردن، تازه کردن، هوارسانی کردن، (پیش همگان) اظهار کردن، بروز دادن، اعلام کردن، آشکار کردن، علنی کردن، هواکش دار کردن، بادرسان دار کردن، (قدیمی) پاش دادن، باد دادن (رجوع شود به: winnow)، (خون را) اکسیژن د

ventilate

ventilated

ventilated cell

ventilated psychrometer

ventilates

ventilating system

<hr> تهویه، هوارسانی، هواکشی، تازه سازی هوا، هوایش، وزانش، دستگاه تهویه، دستگاه وزانش، تجدیدهوا، بادگیری، طرح موضوعی

تهویه، هوارسانی، هواکشی، تازه سازی هوا، هوایش، وزانش، دستگاه تهویه، دستگاه وزانش، تجدیدهوا، بادگیری، طرح موضوعی

ventilation

ventilation door

ventilation gallery

ventilation gap

ventilation hood

ventilation pipe

ventilation shaft

ventilation system

ventilative

<hr> معنی : بادگیر، هواکش، بادزن <hr> معانی دیگر : هوارسان، وزانگر، دستگاه وزانش، بادآور، دستگاه تهویه

معنی : بادگیر، هواکش، بادزن معانی دیگر : هوارسان، وزانگر، دستگاه وزانش، بادآور، دستگاه تهویه

ventilator

ventilatore

<hr> معنی : کش دار <hr> معانی دیگر : وابسته به تهویه، وزانشی، هوایشی، وابسته به بادگیر، تهویه دار، تهویه ای، بادزن

معنی : کش دار معانی دیگر : وابسته به تهویه، وزانشی، هوایشی، وابسته به بادگیر، تهویه دار، تهویه ای، بادزن

واژه های حرف "v"