veratria

veratrias

veratric

veratridin

veratridine

veratrin

<hr> (آلکالوئید بلورین و زهرین) وراترین

(آلکالوئید بلورین و زهرین) وراترین

veratrine

veratrinize

veratrinized

veratrinizing

veratrins

veratrize

veratrized

veratrizing

veratroidine

veratrol

veratrole

veratroyl

veratrum

veratryl

veratrylidene

veray

<hr> معنی : فعل، کلمه، لغت <hr> معانی دیگر : کارواژه، (دستور زبان)، مربوط به صدا

معنی : فعل، کلمه، لغت معانی دیگر : کارواژه، (دستور زبان)، مربوط به صدا

verb

verb analysis

verb conjugation

verb phrase

verb phrases

verb raising

verb serialization

verb tables

verb transitive

verba ambigua accipuntur contra proferentem

verbage

<hr> معنی : مربوط به صدا، خطابی، زبانی، تحت اللفظی، لفظی، شفاهی، حضوری <hr> معانی دیگر : لغوی، واژه ای، واژی، واجی، کلامی، حرفی، لسانی، وابسته به واژه یا واژه شناسی، واژه گرای، لفاظ، گفتاری، قولی، وابسته به فعل، فعلی، کارواژی، کارواژه ای، (نادر) لغت به لغت، دقیق، طابق النعل بالنعل، کلمه به کلمه، (دستور زبان) فعل واره

معنی : مربوط به صدا، خطابی، زبانی، تحت اللفظی، لفظی، شفاهی، حضوری معانی دیگر : لغوی، واژه ای، واژی، واجی، کلامی، حرفی، لسانی، وابسته به واژه یا واژه شناسی، واژه گرای، لفاظ، گفتاری، قولی، وابسته به فعل، فعلی، کارواژی، کارواژه ای، (نادر) لغت به لغت، دقیق، طابق النعل بالنعل، کلمه به کلمه، (دستور زبان) 

واژه های حرف "v"