young plant

young polar ice or polar ice or polar ice

young priod

young river

young soil

young stage

young stream

young talents

young tree

young turk

young turks

young valley

young woman

young women's christian association

young women's hebrew association

young-begetting

young-eyed

youngberries

youngberry

<hr> معنی : جوانتر، بچه تر <hr> معانی دیگر : 1- کهین، کهتر، کوچکتر، خردسال تر 2- جوان تر 3- نوپاتر، نوتر، تازه تر

معنی : جوانتر، بچه تر معانی دیگر : 1- کهین، کهتر، کوچکتر، خردسال تر 2- جوان تر 3- نوپاتر، نوتر، تازه تر

younger

younger generation

younger than

youngers

youngest

youngest child

younghearted

<hr> معنی : نسبتا جوان، جوان وار <hr> معانی دیگر : نسبتا جوان، جوان وار

معنی : نسبتا جوان، جوان وار معانی دیگر : نسبتا جوان، جوان وار

youngish

younglet

<hr> معنی : مبتدی، جوانه، جوانک <hr> معانی دیگر : جوان، نوباره، نوجوان، گیاه جوان، نورسته، جانور جوان، کره، توله، بچه، جوانه درگیاهان

معنی : مبتدی، جوانه، جوانک معانی دیگر : جوان، نوباره، نوجوان، گیاه جوان، نورسته، جانور جوان، کره، توله، بچه، جوانه درگیاهان

youngling

younglings

younglove

youngly

youngness

youngs

youngs equation

<hr> معنی : نوجوان، پسر بچه، جوانک، برگچه، نو باوه <hr> معانی دیگر : بچه، کودک، طفل، دختربچه، خردسال، جوان، حیوان جوان

معنی : نوجوان، پسر بچه، جوانک، برگچه، نو باوه معانی دیگر : بچه، کودک، طفل، دختربچه، خردسال، جوان، حیوان جوان

youngster

youngsters

<hr> شهر یانگزتاون (در ایالت اوهایو - امریکا)

شهر یانگزتاون (در ایالت اوهایو - امریکا)

youngstown

youngth

youngun

young’s modulus or young modulus or young modulus or young

<hr> معنی : نوجوان، نجیب زاده جوان، جوان سلحشور <hr> معانی دیگر : (قدیمی)، جوان اشرافی، ملاک، yonker نجیب زاده جوان

معنی : نوجوان، نجیب زاده جوان، جوان سلحشور معانی دیگر : (قدیمی)، جوان اشرافی، ملاک، yonker نجیب زاده جوان

younker

younkers

younsters

youp

youpon

youpons

<hr> معنی : خودمانی، ت، مال شما، مربوط به شما، متعلق بهشما <hr> معانی دیگر : (دوم شخص مفرد یا جمع) مال تو، - تو، - ات، - شما، - تان، (جلو برخی عناوین اشرافی) حضرت، جناب

معنی : خودمانی، ت، مال شما، مربوط به شما، متعلق بهشما معانی دیگر : (دوم شخص مفرد یا جمع) مال تو، - تو، - ات، - شما، - تان، (جلو برخی عناوین اشرافی) حضرت، جناب

واژه های حرف "y"