کلمه جو
صفحه اصلی

صرفان

لغت نامه دهخدا

صرفان. [ ص َ / ص ِ ] ( ع اِ ) شب و روز. ( اقرب الموارد ).

صرفان. [ ص َ رَ ] ( ع اِ ) مرگ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || مس و قلعی. ( منتهی الارب ). النحاس و الرصاص. ( اقرب الموارد ). اسرب که قلعی گویند. ( برهان قاطع ). || نوعی از خرما. ( برهان قاطع ) ( مهذب الاسماء ). نوعی از خرمای گران سنگ سخت مضغ که بیشتر از جهت کفایت بخرج صاحب عیالان بسیارخرج و مزدوران و بندگان آید یا آن صیحانی است و از امثال ایشان است : صرفانة رِبعیة تصرم بالصیف و تؤکل بالشتیة. ( منتهی الارب ).

صرفان . [ ص َ / ص ِ ] (ع اِ) شب و روز. (اقرب الموارد).


صرفان . [ ص َ رَ ] (ع اِ) مرگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مس و قلعی . (منتهی الارب ). النحاس و الرصاص . (اقرب الموارد). اسرب که قلعی گویند. (برهان قاطع). || نوعی از خرما. (برهان قاطع) (مهذب الاسماء). نوعی از خرمای گران سنگ سخت مضغ که بیشتر از جهت کفایت بخرج صاحب عیالان بسیارخرج و مزدوران و بندگان آید یا آن صیحانی است و از امثال ایشان است : صرفانة رِبعیة تصرم بالصیف و تؤکل بالشتیة. (منتهی الارب ).


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صَرَفان یعنی عجوه یا نوعی از آن است.
۱. ↑ محمد باقر مجلسی جواهر الکلام، ج۳۶، ص۴۸۸.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۵، ص۷۳.
...


کلمات دیگر: