rice pap
شله
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - جای خاکروبه و زباله . ۲ - فرج ( زن ) شرم زن . ۳ - لته ای که زنان درایام حیض در شرم خود نهند .
بت پرست یا زنبیل
نوعی خوراک برنج که از کته آبکیتر است
فرهنگ معین
(شَ لَ یا لِ ) (اِ. ) قصاص .
(شُ لِّ ) (اِ. ) آش برنج ، شوربا.
(شُ لَ یا لِ ) (اِ. ) ۱ - جای خاکروبه و زباله . ۲ - فرج (زن )، شرم زن . ۳ - لته ای که زنان در ایام حیض در شرم خود نهند.
(شَ لَّ) (اِ.) جایی که در آن آشغال و خاکروبه ریزند.
(شَ لَ یا لِ) (اِ.) قصاص .
(شُ لِّ) (اِ.) آش برنج ، شوربا.
(شُ لَ یا لِ) (اِ.) 1 - جای خاکروبه و زباله . 2 - فرج (زن )، شرم زن . 3 - لته ای که زنان در ایام حیض در شرم خود نهند.
لغت نامه دهخدا
- شله کردن ؛ قصاص کردن . قاتل را به عوض مقتول کشتن :
شله کردند مرد را پس از آن
رفت سوی جهنم آن نادان .
سنایی (از جهانگیری ).
شله . [ ش َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه . سکنه ٔ آن 150 تن . آب آن از چاه . محصول عمده ٔ آنجا غلات ، حبوب و لبنیات می باشد. راه ماشین رو دارد. زمستان گله داران گرمسیر حدود سرقلعه میروند. در آمار این ده را حسن آباد نوشته اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
دینار کیسه کیسه دهد اهل فضل را
دیباج شله شله بر از طاقت و یسار.
عسجدی .
- شله شدن نوغان ؛ نوعی فاسد و تباه گشتن پیله . (یادداشت مؤلف ). چون کرم ابریشم آفت بیند و پیله نیک نتند پیله را شله پیله یا شله کج گویند. و این پیله را در کارگاه ابریشم کشی بکار نبرند و جداگانه با دوک ریسند. || (ص ) بت پرست . (ناظم الاطباء) (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). وثنی . شمن :
زهی کسایی [ و ] احسنت شعر چونین گوی
به شلّگان بر فریه کن و فراوان کن .
کسایی .
شله . [ ش ِل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) پارچه ٔ نخی ساده به رنگ سرخ : مثل شله ، مثل شله ٔ سرخ ؛سرخ شده . و این تشبیه مبتذل را بیشتر در مخملک و سرخک و آبله ٔ مرغان بر ظاهر بشره کنند. (یادداشت مؤلف ). نوعی پارچه ٔ نخی نازک سرخ . (فرهنگ فارسی معین ).
شله . [ ش ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) آش . (ناظم الاطباء). نوعی از طعام که برنج را در آبگوشت به طور هریسه می پزند و ناواقفان این دیار آن را شوله گویند و فقیر مؤلف بعضی ثقات را دیده که به ضم و تشدیدلام گویند و آن برای معنی مذکور پرمکروه و محض خطاست ، زیرا بدان ضبط معانی دیگری دارد. (از غیاث ). نوعی از طعام است که آنرا شله پلاو گویند. (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). آشی که آنرا شله زرد گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). || طعام . (ناظم الاطباء).
مرا که سال به هفتادو شش رسید رمید
دلم ز شله ٔ صابوته و زهره ٔ تاز.
قریعالدهر.
کنم من هره را جلوه نکوهم شله را زیرا
که هره درخور جلوه ست و شله درخور جله .
عسجدی .
کوهش بسان هره برآورده سر بهم
دستش بسان شله نهاده زهار باز.
روحی ولوالجی .
شله از مردان به کف پنهان کند
تا که خود را جنس آن مردان کند
گفت یزدان زآن کس مکتوم او
شله ای سازیم در خرطوم او.
مولوی .
مدحها در صید شله گفته تو
بی ملالت همچو گل بشکفته تو.
مولوی .
|| لته ٔ حیض . (ناظم الاطباء) (از غیاث ) (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) . || آنجای از کوچه که در آن خاکروبه و زبیل ریزند . (از برهان ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). مزبله و زبیل دان . (ناظم الاطباء). سرگین دان . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (از انجمن آرا) :
چون خر رواست پایگهت آخر
چون سگ سزاست جایگهت شله .
خفاف (از اسدی ).
|| (ص ) سبکسار. (آنندراج ) (انجمن آرا).
شلة. [ ش ِل ْ ل َ ](ع اِ) ج ِ شلیل . (منتهی الارب ). رجوع به شلیل شود.
شلة. [ ش ُل ْ ل َ ] (ع اِ) نیت . نیت سفر. || کار دور که می خواهی آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج )(از المنجد) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- شله کردن ؛ قصاص کردن. قاتل را به عوض مقتول کشتن :
شله کردند مرد را پس از آن
رفت سوی جهنم آن نادان.
شله. [ ش ِل ْ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) پارچه نخی ساده به رنگ سرخ : مثل شله ، مثل شله سرخ ؛سرخ شده. و این تشبیه مبتذل را بیشتر در مخملک و سرخک و آبله مرغان بر ظاهر بشره کنند. ( یادداشت مؤلف ). نوعی پارچه نخی نازک سرخ. ( فرهنگ فارسی معین ).
شله. [ ش ُ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) آش. ( ناظم الاطباء ). نوعی از طعام که برنج را در آبگوشت به طور هریسه می پزند و ناواقفان این دیار آن را شوله گویند و فقیر مؤلف بعضی ثقات را دیده که به ضم و تشدیدلام گویند و آن برای معنی مذکور پرمکروه و محض خطاست ، زیرا بدان ضبط معانی دیگری دارد. ( از غیاث ). نوعی از طعام است که آنرا شله پلاو گویند. ( از برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ). آشی که آنرا شله زرد گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || طعام. ( ناظم الاطباء ).
شله. [ ش َل ْ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) بت. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). وثن. صنم. ( ناظم الاطباء ). || زنبیل. ( یادداشت مؤلف ) : تمامیت آن خلق خوردند و سیر شدند و فراهم آوردند هرچه در زمین مانده بود هفت شله پر کردند. ( ترجمه دیاتسارون ص 124 ). || تنگنا. جای تنگ. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ). راه تنگ. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). || کوچه. ( ناظم الاطباء ). || لخت جامه یعنی یک توپ پارچه. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). رخت بسیار. جامه های بسیاری شسته و برهم نهاده که هنوز آب در آن باشد و به خشک کردن نبرده اند: دیروز یک شله رخت شستم. ( یادداشت مؤلف ). تخت جامه. ( فرهنگ اوبهی ) :
دینار کیسه کیسه دهد اهل فضل را
دیباج شله شله بر از طاقت و یسار.
فرهنگ عمید
۱. جای خاکروبه و زباله؛ جایی که در آن آشغال و خاکروبه میریزند.
۲. فرج زن.
۳. لتهای که زنان در ایام حیض به کار میبرند.
۲. فرج زن.
۳. لته ای که زنان در ایام حیض به کار می برند.
۱. آش، شوربا.
۲. آش برنج.
نوعی پارچۀ نخی نازک سرخ رنگ.
قصاص.
* شله کردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] قصاص کردن، کشتن قاتل به خون خواهی مقتول.
قصاص.
〈 شله کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] قصاص کردن؛ کشتن قاتل به خونخواهی مقتول.
نوعی پارچۀ نخی نازک سرخرنگ.
۱. آش؛ شوربا.
۲. آش برنج.
دانشنامه عمومی
زوسویی
ریزوتو
پائلا
برنج ژاپنی
انواع بسیار گوناگونی از این گروه غذا وجود دارد که از آن جمله می توان به شله زرد (دسر سنتی)، شله مشهدی (غذای محلی)، آش شله قلمکار می توان اشاره کرد.
کایو (به ژاپنی: 粥, お粥 Kayu, Okayu)، یکی از انواع گوهان (برنج پخته ژاپنی) است. به طور کلی به نوعی برنج گفته می شود که نسبت به برنج معمولی میزان آب بیشتری برای پخت بکار رفته و نرمی برنج بیشتر است. هضم کایو بسیار آسان بوده و معمولاً برای بیماران، پیران و کودکان خردسال تهیه می شود. در آشپزی ژاپنی اصولاً کایو بدون مواد دیگر و به صورت ساده درست می شود اما در غذاخوری ها برای طعم دادن به کایو ممکن است از ایکورا، ساکه (ماهی)، تاراکو، تخم مرغ آب معدنی و دیگر مواد استفاده شود. در روز هفتم ژانویه توسط بعضی از مردم ژاپن نوعی کایو به نام ناناکوسا (به معنی هفت سبزی) که در آن هفت نوع سبزی بکار رفته پخته می شود. این اعتقاد در بین مردم وجود دارد که با خوردن این نوع هفت سبزی در سال پیش رو از انواع بیماری ها مصون می مانند.
گویش مازنی
کارگری که هزینه خوراک وی به عهده کارفرما باشد
نوعی پارچه
۱پاتاوه ۲سرگین گوسفند
واژه نامه بختیاریکا
( شُله ) از گونه های پخت برنج
( شُلِه ) باسن؛ پسه
( شُلِه ) گل خیس؛ هره؛ کاهگل؛ هر چیز شُل؛ مایع یا روانی که صورت جامد داشته یا خواهد داشت اما کنون روان است.