کلمه جو
صفحه اصلی

شو

فارسی به انگلیسی

husband, show


wash, husband, show

night, eve


فرهنگ فارسی

شب، شوی، شوهر، نمایش، جلوه، تظاهر
( اسم ) آهار که بر روی تار پارچه ای که می بافند مالند .
شست و شو گل سر شور

فرهنگ معین

(اِ.) شوی ، شوهر.


(شُ) [ انگ . ] (اِ.) نمایش (به ویژه در تلویزیون ).


(اِ.) آهار که بر روی تار پارچه ای که می بافند، مالند.


(شُ یا شَ ) (اِ. ) شب ، لیل .
(اِ. ) شوی ، شوهر.
(شُ ) [ انگ . ] (اِ. ) نمایش (به ویژه در تلویزیون ).
(اِ. ) آهار که بر روی تار پارچه ای که می بافند، مالند.

(شُ یا شَ) (اِ.) شب ، لیل .


لغت نامه دهخدا

شو. [ ش َ / شُو ] (نف مرخم ) مخفف شونده ، وهمیشه بطور ترکیب استعمال میگردد. (ناظم الاطباء).


شو. [ ش َ / شُو ] ( اِ ) شب است که عربان لیل خوانند، چه در فارسی بای ابجد و واو بهم تبدیل می یابند. ( برهان ). بیشتر اهل تبرستان چنین تکلم کنند. ( انجمن آرا ) :
چو روچ آیه بگردم گرد گیتی ( کویت )
چو شو آیه ( گرده ) به خشتی وانهم سر.
باباطاهر ( از حاشیه برهان چ معین ).

شو. [ ش َ / شُو ] ( نف مرخم ) مخفف شونده ، وهمیشه بطور ترکیب استعمال میگردد. ( ناظم الاطباء ).

شو. ( اِمص ) مرادف شست ، از شستن : شست و شو. ( برهان ). || ( نف مرخم ) شوی. مخفف شوینده ( در ترکیب ): گِل سرشو. ( یادداشت مؤلف ).شوی. شوینده : جامه شو. مرده شو. ( از ناظم الاطباء ).

شو. ( اِ ) آهار که بر روی تار پارچه ای که می بافند مالند. ( فرهنگ فارسی معین ).

شو. ( اِ ) مخفف شوی است که شوهر باشد. ( برهان ).در تداول گناباد خراسان ، زوج. بعل. بت :
بس شهر که مردانشان با شه بچخیدند
کامروز نبینند در اوجز زن بی شو.
فرخی.
من آن زن فعلم از حیض خجالت
که بکری دارم و شویی ندارم.
خاقانی.
از آن در عده عزلت نشسته ست
که از زن سیرتان شویی ندارد.
خاقانی.
سالی است که شد عروس و بیش است
با موجب شو بمهر خویش است.
نظامی.
چون شوهر بی آلت چون... باعلت
بر این زن و بر آن زن بر این شوو بر آن شو.
مولوی ( غزلیات ).

شو. (اِ) آهار که بر روی تار پارچه ای که می بافند مالند. (فرهنگ فارسی معین ).


شو. (اِ) مخفف شوی است که شوهر باشد. (برهان ).در تداول گناباد خراسان ، زوج . بعل . بت :
بس شهر که مردانشان با شه بچخیدند
کامروز نبینند در اوجز زن بی شو.

فرخی .


من آن زن فعلم از حیض خجالت
که بکری دارم و شویی ندارم .

خاقانی .


از آن در عده ٔ عزلت نشسته ست
که از زن سیرتان شویی ندارد.

خاقانی .


سالی است که شد عروس و بیش است
با موجب شو بمهر خویش است .

نظامی .


چون شوهر بی آلت چون ... باعلت
بر این زن و بر آن زن بر این شوو بر آن شو.

مولوی (غزلیات ).



شو. (اِمص ) مرادف شست ، از شستن : شست و شو. (برهان ). || (نف مرخم ) شوی . مخفف شوینده (در ترکیب ): گِل سرشو. (یادداشت مؤلف ).شوی . شوینده : جامه شو. مرده شو. (از ناظم الاطباء).


شو. [ ش َ / شُو ] (اِ) شب است که عربان لیل خوانند، چه در فارسی بای ابجد و واو بهم تبدیل می یابند. (برهان ). بیشتر اهل تبرستان چنین تکلم کنند. (انجمن آرا) :
چو روچ آیه بگردم گرد گیتی (کویت )
چو شو آیه (گرده ) به خشتی وانهم سر.

باباطاهر (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).



فرهنگ عمید

= شوهر
= شب
۱. = شُدن
۲. شونده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): تاشو.
۱. نمایش.
۲. جلوه، تظاهر.

۱. = شُدن
۲. شونده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تاشو.


۱. نمایش.
۲. جلوه؛ تظاهر.


شب#NAME?


شوهر#NAME?


دانشنامه عمومی

(لری، ممسنی) [shab] شب.


شب


شو ایزدی است از ایزدان ۹ گانه مصر باستان (هلیوپولیتان ها) که با تفنوت -خواهر همزاد خویش - نخستین زوج گروه خدایان نه گانه به شمار می رفت و آفریده راع بود، بی آنکه با زنی بیامی زد. نامش برگرفته از فعلی است به معنی «فراز آوردن» و می توان آن را به «کسی که فراز می آورد» ترجمه کرد. او هم چون اطلس در اساطیر یونان، نگاه دار آسمان است. دربارهٔ اش گفته اند که به فرمان راع بین دو کودک ایزد -یعنی بین گب و نات - که پیش از آن کاملاً یکی بودنداند، رها شده است. شو زمین و آسمان را با خشونت از هم جدا کرد، نات را بلند کرد و به فضا برد و با دست هایش او را در بالا نگه داشت.
شو از دهان رع به وسیله هوا آفریده شده است.
شو همچنین ایزد هوا و ایزد گونه بود. اما همانند دیگر ایزدان بزرگ طبیعت، دارای آیین ویژه ای نیست. او همیشه به شکل انسان جلوه یافته است. انسانی که بر سرش معمولاً نشانه ای مشخص، یعنی پر شترمرغ که معنی نگار نام اوست، به چشم می خورد. شو جانشین راع و شهریار زمین شد، اما همانند پدر، دگرگونی های قدرت را تجربه کرد. زیرا کودکان آپپ بر ضد او توطئه چیدند و در کاخ آت نوب با وی نبرد کردند. او آنان را نابود کرد، اما بیماری بر او چیره گشت، به طوری که حتی پیروان وفادارش نیز قیام کردند. سرانجام، شو خسته از فرمان روایی، به سود فرزندش گب کناره گرفت و پس از طوفانی موحش که ۹ روز دوام داشت، به آسمان ها پناه برد..
مرد ریش دار که فراز جب دید که زانو زده یا ایستاده بین تفنوت و جب می باشد .بر سر شو پر دیده می شود که در زبان هیروگریف این نیز شاهد هستیم.

دانشنامه آزاد فارسی

شو (Shu)
در اساطیر مصر، خدایی که تجسّم هوای زندگی بخش بود. مخلوق آتوم، خدای خورشیدِ هِلیوپولیس، بود. گِب (زمین)، و نوت (آسمان) فرزندان شو بودند.

گویش مازنی

۱شوهر ۲رونده ۳این نام پس از یک نام متمم می آید


پسوندی به معنی شوینده


/sho/ شب & شوهر - رونده ۳این نام پس از یک نام متمم می آید & پسوندی به معنی شوینده

واژه نامه بختیاریکا

( شُو ) ( دا ) ؛ شبان؛ چوپان
خیس؛ شور ( امر شستن )
( شَو ) شب
کاچی
شی

پیشنهاد کاربران

کلمات در زبان لری بختیاری
شو::شب shav
شو::shov, چوپان


تظاهر

شَو، شُو [لری]: شب هنگام، شب ( Show ) — چوپان
شو [ف]: برو، فعل امر که در دیرباز در کتابها می آوردند ( Sho' ) — تظاهر، جلوه
شو [ا. خ. ]: در اساطیر مصر، خدایی که تجسّم هوای زندگی بخش بود. مخلوق آتوم، خدای خورشیدِ هِلیوپولیس، بود. گِب ( زمین ) ، و نوت ( آسمان ) فرزندان شو بودند. ( Shu )
شُو [انگـ ]: نمایش تلویزیونی، تئاتر
شو [ا ]: همسر، مخفف شوهر — آهار، که بر روی پارچه ای که بافته شده، می مالند





در زبان لری به شانه نیز می گویند
شانه::شو
کتف::کت
نام اجزاء دست و پا در زبان لری بختیاری

انگست - دس - گره - پیوند - کلک - کلیچ - مست - بایی - مرک - چل - شو - کت - کول - در - مازه

انگست - کلک - گوزک - پیک - تک - کشک - روو - روون - گره هست - لین - زونی - لنگ

نمایش
مثلا فشن شو
میشه
نمایش فشن
فشن نما

درگویش تاتی ( شو ) به شب و شوهر گویند. البته در تلفظ متفاوت.

شوهر در زبان ملکی گالی بشکرد


کلمات دیگر: