کلمه جو
صفحه اصلی

اس


مترادف اس : ( آس ) آسک، آسیا، تک، مورد

برابر پارسی : ( آس ) تکخال

فارسی به انگلیسی

ace, game similar to poker, basic element

basic element, basis


pith, s


فارسی به عربی

آس

مترادف و متضاد

ace (اسم)
ذره، اس، نقطه، ذره کوچک، رتبهء اول، ستاره یا قهرمان تیمهای بازی

فرهنگ فارسی

( آس ) اجداد [ است ها ] ی کنونی گاه در متون تاریخی آلان و آس را با هم آورده اند .
( اسم ) ۱ - ورق نقاشی شده برای نوعی قمار . تعداد این اوراق برای هر دست بازی معمولا ۲۵ یا ۵٠ است . پشت ورقهای سیاه یکدست و روی آنها برنگهای پنجگانه : سبز سفید سیاه زرد و قرمز است و بترتیب نقشهای شاه بی بی آس سرباز و لکات را بسبک دلخواه بر آن نقش کنند. ۲ - تک خال ورق بازی که یک خال بر آن باشد . یاچهار شاهش بچهار آس خوردن . بقوی تر از خودی مصادف شدن بحیله و چارهای رساتر از حیل. خود دچار گردیدن .
نوعی بازی نام قومی از ایرانیان ساکن قفقاز اندوهگین
بنیاد، بنلاد، شالوده، پایه، پی، اصل هرچیز، اساس جمع
( اسم ) بنیاد بند بنور. دیوار شالده بن پی . یا اس اساس . ۱ - بنیاد و پای. هر چیز . ۲ - آغاز کار سر آغاز بنیاد امر .
بنیاد

فرهنگ معین

( آس ) [ فر. ] ( اِ. ) ۱ - تک خال . ۲ - یکی از ورق - های بازی که یک خال بر آن نقش شده .
( اِ. ) دو سنگ گرد و مسطح بر هم نهاده که به وسیله آن غلات را آرد کنند. سنگ زیرین ساکن و سنگ بالایی متحرک می باشد.
(اُ سّ ) [ ع . ] (اِ. ) اساس ، شالوده .

(اُ سّ) [ ع . ] (اِ.) اساس ، شالوده .


لغت نامه دهخدا

اس . [ اَس س ] (ع مص ) زجر کردن گوسپندان بگفتن اَس اَس . گوسپند راندن بگفتن اَس اَس . زجر. (تاج المصادر بیهقی ): اس الشاة؛ زجر کرد گوسفند را بلفظ اَس اَس . (منتهی الارب ). || بنیاد نهادن . پی افکندن خانه را: اس الدار؛ بنیاد نهاد خانه را. || بخشم آوردن : اس فلاناً. || پلیدی افکندن مگس عسل : است النحل ؛ پلیدی انداخت زنبور شهد. || تباه کردن . || (اِ) بنیاد. شالده . پی . بن دیوار. اصل . (منتهی الارب ).


اس . [ اِس س ] (ع مص ) تباه کردن . || (اِ) بنیاد. پی . شالده . شالوده . اصل هر چیز. اصل . (منتهی الارب ).


اس . [ اُس س ] (ع اِ) بنیاد.(منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). شالُده . شالوده . پی . بن . بنیان . ج ، اِساس . بنوره . (زمخشری ). اصل چیزی . اصل بناء. اَساس . آساس : اُس اساس . || اول : اُس دهر. || همیشگی . (منتهی الارب ). || اوّل زمانه . ازل : کان ذلک علی اُس ّالدهر؛ بود آن بر همیشگی زمانه و اول آن . || باقی خاکستر در آتش دان . (منتهی الارب ). باقی خاکستر در میان دیگ پایه . (مهذب الاسماء). || دل انسان ، از این رو که گویند او، اوّل از همه ٔ اعضا متکون شود. (ازمنتهی الارب ). || نشان . (منتهی الارب ). علامت راه از اثر قدم یا پشک اغنام و جز آن : خذ اس الطریق ؛ و این وقتی گویند که راه شناخته شود بنشان پای راه رفتگان یا پشک جانوران روندگان . (منتهی الارب ). || کلمه ایست که برای افسون و نرم و منقاد کردن مار گویند. || تباه کردن . (منتهی الارب ).


( آس ) آس. ( اِ ) دو سنگ گرد و پخ برهم نهاده و زیرین را در میان میلی آهنین و جز آن از سوراخ میان زبرین درگذشته و سنگ زبرین بقوت دست آدمی یا ستور یا باد یا آب و بخار و برق گردد و حبوب و جز آن را خرد یا آرد سازد. آنچه را به دست گردد، دست آس و آسدست ، و آنچه را با آب گردد آب آس یا آسیاب یا آسیا و عرب طاحونه و ناعور و آنچه را بباد گردد بادآس و آسیاچرخ و آس باد و رحی الریح نامند،و آس بستور گردنده و نیز آس بزرگ را خرآس و ستورآس گویند و آس با شتر گردنده را عرب طحانه و طحون گوید.( السامی فی الاسامی ). و آس که بگاو گردد آن را گاوآس و دولاب و عرب منجنین و منجنون و عربه و دالیه گوید. رحی. طاحونه. رحا. طاحون. طحانه. مطحنه :
در تو ای گنبد امید و هراس
گردش آس هست و گونه آس
سبز و خرم چو آسی اندر چشم
باز بر فرق تیزگرد چو آس.
مسعودسعد.
عمرت از آس آسمان سوده
تو دمی زو بجان نیاسوده.
سنائی.
دامن بخت تو پاک از گرد آس آسمان
وز جفای آسمان خصم تو سرگردان چو آس.
انوری.
قدر سرمه بزرگتر باشد
هرچه اش آس خردتر ساید.
خاقانی.
|| اشتر که موی او ریخته بود. اَنْبُره.
- آس شدن ؛آس گردیدن. آس گشتن. آرد شدن. نرم ، خُرد، آسیائی شدن. مطحون ، طحین ، مُطحن گردیدن :
آس شدم زیر آسیای زمانه
نیسته خواهم شدن همی بکرانه.
کسائی.
دوستا جای بین ومرد شناس
شد نخواهم به آسیای تو آس.
لبیبی.
تا دل من آس شد در آسیای عشق او
هست پنداری غبار آسیا [ بر ] سر مرا.
لبیبی ( از فرهنگ اسدی ).
رفیقا جام می بر یاد من خور
که زیر آسیای غم شدم آس.
سنائی.
چو دانه دیدی اندر خوشه رُسته
ببین هم گشته زیر آسیا آس.
سنائی.
من بپای خود این خطا کردم
تا بدستاس رنج گشتم آس.
مختاری.
موافقان را بأست نمالد و نه عجب
در آسیای فلک سنبله نگردد آس.
حسن غزنوی.
- آس کردن ؛ آرد کردن. نرم وخرد کردن. آسیا کردن. آرد کردن :
آسمان آسیای گردانست
آسمان ، آسمان کند هزمان.
کسائی.
همی نثار کند ابر شامگاهی دُر
همی عبیر کند باد بامدادی آس.
منوچهری.

فرهنگ عمید

اصل هرچیز؛ بنیاد؛ شالوده؛ پایه؛ پی.


( آس ) ۱. در بازی ورق، یکی از ورق ها که یک خال بر آن نقش شده است.
۲. نوعی بازی ورق.
هریک از دو سنگ مسطح، گِرد، و برهم نهاده که غلات را با آن خُرد و نرم می کنند.
* آس شدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] نرم شدن، آرد شدن: تا مرا دل آس شد در آسیای عشق او / هست پنداری غبار آسیا بر سر مرا (امیرمعزی: ۳۵ )، رفیقا جام می بر یاد من خور / که زیر آسیای غم شدم آس (سنائی: ۶۲۸ ).
* آس کردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] نرم کردن، آرد کردن.
= مورْد
* آس برّی: (زیست شناسی ) درختچه ای با میوۀ ترش، برگ های متناوب، و تخمدان هایی در پایین گلبرگ ها.
اصل هرچیز، بنیاد، شالوده، پایه، پی.

دانشنامه عمومی

آس. آس به هر کدام از چهار ورق تک خال در ورق بازی گفته می شود.
در بازی دو نفری پاسور بدست آوردن هر آس یک امتیاز دارد که واحد شمارش این امتیاز (بازی) می باشد.

آس (آلبوم تیمین). آساولین آلبوم کوچک از Taemin تحت SM سرگرمی، در ۱۸اوت سال ۲۰۱۴ منتشر شده است.. پس از ۶ سال با گروه پسر کره جنوبی شاینی، این اولین آلبوم او به صورت انفرادی است.
در تاریخ ۲۵ ژوئیه، گزارش از رسانه کره ای، MBN نشان داد که با توجه به اطلاعات خود لی تیمین در حال آماده سازی برای یک آلبوم انفرادی است. علاوه بر آن اعلام کرد که این آلبوم در آخرین مرحله از آماده سازی است و انتظار می رود در اواسط ماه اوت به پایان خواهد رسید. علاوه بر این خودی نشان داد که تیمین به لس آنجلس پرواز کرده بود برای یادگیری طراحی رقص برای یک آهنگ جدید است. بعدها SM سرگرمی اخبار را با رسانه های کره ای، news1 را تایید کرد.تیمین در واقع در حال آماده شدن برای آلبوم انفرادی خود است، اما جزئیات از قبیل تاریخ انتشار این آلبوم است هنوز باید تایید شود.در اوت ۱۱، SM سرگرمی ۱۲ ی تصویر برای آلبوم "آس" تیمین پرده برداری و ۱۸اوت منتشر شد. اولین تیزر برای اولین تک "괴도 (خطر)"، در تاریخ ۱۱اوت ۲۰۱۴، در یوتیوب آپلود شده استروز بعد، یک نسخه کوتاهتر از این آهنگ "آس" آپلود شده است. در این ویدئو تیمین رااز سال اولین بازی خود با شاینی در سال ۲۰۰۸ نشان می دهد. در ۱۳اوت، روز پس از، یک ویدئو برجسته آپلود شده است. این موزیک ویدئو رسمی برای "خطر" در ۱۵اوت بود.
از صفحه رسمی هنرمند اقتباس شده است.

آس (ابهام زدایی). آس به هر کدام از چهار ورق تک خال در ورق بازی گفته می شود.
آس، آسیاب
خلبان تک خال
ای سی آس
تاتا آس
آس (روزنامه)
آس همچنین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:

آس (روزنامه). آس یا آ اِس یک روزنامه ورزشی به زبان اسپانیایی که بیشتر در حوزهٔ فوتبال فعالیت می کند.
این روزنامه بیشتر خبرهای مربوط به باشگاه های مادریدی نظیر رئال مادرید، اتلتیکو مادرید و رایو وایکانو را پوشش می دهد و به نوعی رقیبی برای مارکا محسوب می شود.

آس (زامتگمایند). آس (به آلمانی: Samtgemeinde Asse) یک شهر در آلمان است که در نیدرزاکسن واقع شده است. آس ۹٬۳۳۷ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای آلمان

اس (ابهام زدایی). اس ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
اس (بلژیک)
اس (سیریلیک)

اس (بلژیک). شهر اس (به فرانسوی: Asse) در ناحیه اداری ال-ویلوورد در استان فلومیش بربان در منطقه فلاندری در کشور بلژیک واقع شده است.
بلژیک
فهرست شهرهای بلژیک

اس (سیریلیک). اس یکی از حروف الفبای سیریلیک می باشد.

اِسْ:(es) در گویش گنابادی یک واژه ترکیبی است که با آخر برخی کلمات اضافه شده و معنی است و می باشد را حمل می کند. (دِدَسْتِتِسْ: در دستت است، در اختیارت می باشد)


دانشنامه آزاد فارسی

آس. آس قوم ایرانی در قفقاز، بازماندة قوم آلان، مرکب از دو گروه ایرون؛ ساکن جمهوری خودمختار اوستیای شمالی در روسیه و دیگور در ایالت خودمختار اوستیای جنوبی در جمهوری گرجستان. گروه هایی از این مردم در جمهوری های کاباردین ـ بالکار، گرجستان، تاجیکستان و قارص در ترکیه سکونت دارند. ایرونی ها مسیحی ارتُدوکس و دیگوری ها مسلمان حنفی اند. جمعیت قوم آس بالغ بر ۵۴۲ هزار نفر است. زبان این قوم به گروه زبان های ایرانی شمال شرقی تعلق دارد و از دو لهجة اصلی ایرونی و دیگوری تشکیل می شود. در این زبان، لغات و الفاظ ایرانی قدیمی فراوان است و قهرمانان باستانی ایران، در شمار قهرمانان این قوم قرار دارند. آس ها تا قرن ۶م بت پرست بودند و پس از آن مسیحی شدند. کاباردین های مسلمان در قرن ۱۰ق/۱۶م بر آس ها چیره شدند و اسلام را در میان آنان رواج دادند و پس از مدتی برای رهایی از تعدیات تاتارهای کریمه، به اتفاق آس ها، به دولت روسیه پیوستند.  

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آس. آس نام درختی همیشه سرسبز و دارای برگهای ریز و معطّر می باشد و از آن در باب اطعمه و اشربه به مناسبت نام برده شده است.
خلال کردن با چوب درخت آس مکروه است.
نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ۳۶، ص۴۷۵.
۱. ↑ نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ۳۶، ص۴۷۵.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۱، ص۱۳۸.
...

[ویکی اهل البیت] آس. درختی است که در بهشت کاشته شده، عصای حضرت موسی علیه السلام از شاخه آن درخت بود و آن را جبرئیل علیه السلام برای او آورد.
حضرت مهدی علیه السلام هنگام ظهور، عصای موسی علیه السلام را همراه دارد. آس، درختی است بلندتر از انار، دارای گل و برگی معطر و تخمش سیاه است. در مناهی رسول صلی الله علیه و آله از خلال کردن با چوب آن نهی شده است. در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله آمده: «وَرائحه ابنتی فاطمه الزهراء رائحه السفرجل والآس والورد».
موعودنامه (فرهنگ الفبایی مهدویت)، مجتبی تونه ای، ص43.

گویش مازنی

/os/ آبستن

آبستن


واژه نامه بختیاریکا

( آس ) فقیر؛ طمع کار؛ آس و پاس

جدول کلمات

بنیاد ، پایه ، پی

پیشنهاد کاربران

اس سنگ اسیاب
دست اس
اسیاب ذستی

آسیاب ، نام یک نوع از کارت های چهارگانه
۵۲ عددی پاسور ( تک ، توس )

بن
ریشه


آس در زبان بلوچی به معنی ( آتش ) می باشد

آس:در ترکی نام شهری است از ولایت قبچاق

منبع:برهان قاطع

آس:در زبان ترکی امروزی به معنی بیاویز است

شوربا

( اوستایی ) 1ـ رسیدن، آمدن 2ـ کسی را وادار ـ مجبور کردن 3ـ اَستی، بودن، وجود

معرکه!

در زبان لری بختیاری به معنی :
ندار. فقیر. شاکی. بی چیز. عصبانی

زه دستس آسی یه::از دست او
شاکی است
یارو خوس آسه:فلانی خودش
بی چیز است
مونه آسی کرد ره::مرا عصبانی
کرد و رفت



در آسیاب به معنی نرم و خرد

دو سنگ گرد و پخ برهم نهاده و زیرین را در میان میلی آهنین و جز آن از سوراخ میان زبرین درگذشته و سنگ زبرین بقوت دست آدمی یا ستور یا باد یا آب و بخار و برق گردد و حبوب و جز آن را خرد یا آرد سازد. آنچه را به دست گردد، دست آس و آسدست ، و آنچه را با آب گردد آب آس یا آسیاب یا آسیا و عرب طاحونه و ناعور و آنچه را بباد گردد بادآس و آسیاچرخ و آس باد و رحی الریح نامند، و آس بستور گردنده و نیز آس بزرگ را خرآس و ستورآس گویند و آس با شتر گردنده را عرب طحانه و طحون گوید و آس که بگاو گردد آن را گاوآس و دولاب و عرب منجنین و منجنون و عربه و دالیه گوید


کلمات دیگر: