رقص مدرن سبکی از رقص صحنه ای غربی است که آزادانه در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به وجود آمد. این رقص، که زادگاهش آمریکا و آلمان است، واکنشی مستقیم به رقص باله به عنوان پایه رقص صحنه ای بود. رقص مدرن از پذیرش اَشکال و جنبه های مختلف باله کلاسیک امتناع کرد و حرکت های منظم و مدون و ساختار روایی باله را کنار گذاشت. به خاطر تلاش های پیشگامان رقص مدرن مانند مارتا گراهام، امروزه رقص مدرن طیف وسیعی از سبک ها را، که بسیاری از آن ها با اساتید و مدارس مشهور و نامدار همراهی می شوند، دربرمی گیرد. بیش از هزار نوع از رقص مدرن از جمله گراهام و هورتون وجود دارند. در نهایت، رقص پست مدرن، شکل گرایی رقص مدرن را رد می کند و خود شامل عناصری چون هنر اجرایی و بدیهه سازی می شود.
۱۸۷۷: ایزادورا دانکن با انتقال استرس و تکیه اش به مرکز بدن یا نیم تنه، پاهای برهنه، موهای آزاد و پریشان، پوشش های آزاد و راحت و تلفیق شوخی با بیان عاطفی، نیای رقص مدرن محسوب می شود. او از هنرهای کلاسیک یونانی، رقص فولک، رقص اجتماعی، طبیعت، نیروهای طبیعی و ورزش های تازه آمریکایی چون پرش، دویدن، پریدن، جهش و حرکات ناگهانی، الهام گرفته بود. او معتقد بود باله ورزشی زشت و بی معناست. اگرچه او در برهه های مختلفی از زندگیش به آمریکا بازگشت اما کار او آن چنان که باید در آن جا دیده نشد. او به اروپا بازگشت و در ۱۹۲۷ در پاریس درگذشت.
۱۸۹۱: لویی فولر (رقاص بورلسک) شروع به آزمودن تأثیری کرد که روشنایی های گازی بر لباس های ابریشمی اش می گذاشتند. فولر شکلی از حرکات طبیعی و فن بدیهه سازی را که در رابطه با تجهیزات نورپردازی انقلابی او و لباس های شفاف ابریشمی اش استفاده می شد، گسترش داد. او دستگاه ها و روش های نورپردازی صحنه ای اش را که شامل استفاده از ژل رنگ و مواد شیمیایی در حال سوختن برای نورافشانی می شد و همچنین لباس های ابریشم صحنه ای حجیم خود را به ثبت رساند.
۱۹۰۵: راس سنت دنیس، که از سارا برنارد و رقاص ژاپنی، سادا یاکو تأثیر پذیرفته بود، برگردان هایش را از فرهنگ و اسطوره شناسی هندی گسترش داد. اجراهای او، به سرعت محبوب می شدند و او تورهای گسترده ای برگزار می کرد در حالی که مشغول پژوهش در هنر و فرهنگ شرقی بود.
فهم ساده از تاریخ رقص مدرن، عموماً به این اشتباه منجر می شود که این شکل هنری، ردیه یا شورشی علیه باله کلاسیک بوده است. بررسی عمیق تر در بستر ظهور رقص مدرن نشان می دهد که از اوایل دهه ۱۸۸۰، طیف وسیعی از تغییرات اجتماعی و اقتصادی در آمریکا و اروپا اتفاق افتاد که منجر به تغییرات فوق العاده ای در جهان رقص شد.
در آمریکا، افزایش صنعتی شدن، ظهور طبقه متوسط (که درآمد کافی و وقت آزاد داشت) و نادیده گرفتن بنیان های اجتماعی عصر ویکتوریا، در کنار تغییرات گسترده دیگر، منجر به توجه تازه ای به سلامتی و آماده سازی جسمانی شد. در این فضا بود که «رقص تازه» ای ظهور کرد که همان قدر که از نارضایتی از باله سرچشمه می گرفت، ریشه در تغییر در بنیان های اجتماعی داشت. در همین زمان، قهرمانان تربیت بدنی به هموار شدن مسیر رقص مدرن کمک کردند و تمرینات ژیمناستیک، به شکل نقطه آغازی تکنیکی، به زنان جوانی که مشتاق رقصیدن بودند، یاری رساند. همین طور کالج های زنان، کورس های رقص زیباشناسانه را در اواخر دهه ۱۸۸۰ ارائه کردند.
همزمان، رقصنده هایی چون ایزادورا دانکن، مود آلن و لویی فولر پیشگام ایجاد شکل های جدید و تمریناتی که رقص آزاد یا زیباشناختی برای اجرا نامیده می شود، شدند. این رقصنده ها دایره بسته پیرامون باله چون حرکات محدود مناسب برای باله را نادیده گرفتند و از پوشیدن کرست و کفش باله، برای رسیدن به آزادی بیشتری در حرکات شان، سر باززدند. امیل راس، که همان زمان در مورد ظهور این شکل هنری نوشته می گوید:
۱۸۷۷: ایزادورا دانکن با انتقال استرس و تکیه اش به مرکز بدن یا نیم تنه، پاهای برهنه، موهای آزاد و پریشان، پوشش های آزاد و راحت و تلفیق شوخی با بیان عاطفی، نیای رقص مدرن محسوب می شود. او از هنرهای کلاسیک یونانی، رقص فولک، رقص اجتماعی، طبیعت، نیروهای طبیعی و ورزش های تازه آمریکایی چون پرش، دویدن، پریدن، جهش و حرکات ناگهانی، الهام گرفته بود. او معتقد بود باله ورزشی زشت و بی معناست. اگرچه او در برهه های مختلفی از زندگیش به آمریکا بازگشت اما کار او آن چنان که باید در آن جا دیده نشد. او به اروپا بازگشت و در ۱۹۲۷ در پاریس درگذشت.
۱۸۹۱: لویی فولر (رقاص بورلسک) شروع به آزمودن تأثیری کرد که روشنایی های گازی بر لباس های ابریشمی اش می گذاشتند. فولر شکلی از حرکات طبیعی و فن بدیهه سازی را که در رابطه با تجهیزات نورپردازی انقلابی او و لباس های شفاف ابریشمی اش استفاده می شد، گسترش داد. او دستگاه ها و روش های نورپردازی صحنه ای اش را که شامل استفاده از ژل رنگ و مواد شیمیایی در حال سوختن برای نورافشانی می شد و همچنین لباس های ابریشم صحنه ای حجیم خود را به ثبت رساند.
۱۹۰۵: راس سنت دنیس، که از سارا برنارد و رقاص ژاپنی، سادا یاکو تأثیر پذیرفته بود، برگردان هایش را از فرهنگ و اسطوره شناسی هندی گسترش داد. اجراهای او، به سرعت محبوب می شدند و او تورهای گسترده ای برگزار می کرد در حالی که مشغول پژوهش در هنر و فرهنگ شرقی بود.
فهم ساده از تاریخ رقص مدرن، عموماً به این اشتباه منجر می شود که این شکل هنری، ردیه یا شورشی علیه باله کلاسیک بوده است. بررسی عمیق تر در بستر ظهور رقص مدرن نشان می دهد که از اوایل دهه ۱۸۸۰، طیف وسیعی از تغییرات اجتماعی و اقتصادی در آمریکا و اروپا اتفاق افتاد که منجر به تغییرات فوق العاده ای در جهان رقص شد.
در آمریکا، افزایش صنعتی شدن، ظهور طبقه متوسط (که درآمد کافی و وقت آزاد داشت) و نادیده گرفتن بنیان های اجتماعی عصر ویکتوریا، در کنار تغییرات گسترده دیگر، منجر به توجه تازه ای به سلامتی و آماده سازی جسمانی شد. در این فضا بود که «رقص تازه» ای ظهور کرد که همان قدر که از نارضایتی از باله سرچشمه می گرفت، ریشه در تغییر در بنیان های اجتماعی داشت. در همین زمان، قهرمانان تربیت بدنی به هموار شدن مسیر رقص مدرن کمک کردند و تمرینات ژیمناستیک، به شکل نقطه آغازی تکنیکی، به زنان جوانی که مشتاق رقصیدن بودند، یاری رساند. همین طور کالج های زنان، کورس های رقص زیباشناسانه را در اواخر دهه ۱۸۸۰ ارائه کردند.
همزمان، رقصنده هایی چون ایزادورا دانکن، مود آلن و لویی فولر پیشگام ایجاد شکل های جدید و تمریناتی که رقص آزاد یا زیباشناختی برای اجرا نامیده می شود، شدند. این رقصنده ها دایره بسته پیرامون باله چون حرکات محدود مناسب برای باله را نادیده گرفتند و از پوشیدن کرست و کفش باله، برای رسیدن به آزادی بیشتری در حرکات شان، سر باززدند. امیل راس، که همان زمان در مورد ظهور این شکل هنری نوشته می گوید:
wiki: رقص مدرن