کلمه جو
صفحه اصلی

اتش افروز

فارسی به انگلیسی

one who kindles a fire, kindling, arsonist, fire brand, person who takes part in a masquerade and asks for alms or gifts, firebug

فارسی به عربی

تحریضی , حارق , حافز

مترادف و متضاد

agitator (اسم)
اشوبگر، اتش زا، اسباب ب هم زدن مایعات، اتش افروز

firebug (اسم)
اتش افروز

pyromaniac (اسم)
اتش افروز

tinder (اسم)
اتش افروز، اتش زنه، گیرانه، فتیله فندک

inflammatory (صفت)
اتش افروز، فتنه جو، فساد امیز، اشتعالی

incentive (صفت)
اتش افروز، مشوق

incendiary (صفت)
اتش زا، اتش افروز

tindery (صفت)
اتش افروز، اتش زنه، گیرانه

فرهنگ فارسی

( آتش افروز ) ( اسم ) ۱- کسی که آتش را روشن کند. ۲ - کسی که در جشنها (مخصوصا جشن آخر سال و نوروز ) خود را آرایش کند و آتش روشن سازد و شعل. آنرا در دهان خود فرو برد و بیرون آرد و بدین وسیله از مردم پول گیرد . ۳ - فتنه انگیز . ۴ - هر ماد. قابل اشتغال که از آن آتش روشن کنند آتشگیره آتش افروز .
موقد و گیراننده و روشن کننده آتش

فرهنگ معین

( آتش افروز ) ( ~. اَ ) (ص فا. ) ۱ - کسی که در جشن ها مردم را سرگرم کرده ، آتش روشن می کند و شعلة آن را در دهان خود فرو می برد و بیرون می آرد، و از مردم پول می گیرد. ۲ - فتنه انگیز. ۳ - چیزی که با آن آتش روشن کنند، آتشگیره .

لغت نامه دهخدا

( آتش افروز ) آتش افروز. [ ت َ اَ ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) موقد و گیراننده و روشن کننده آتش :
ظرافت آتش افروز جدایی است
ادب آب حیات آشنایی است.
؟
|| ظرفی سفالین بهیأت جمجمه آدمی که گویند از مخترعات جالینوس است و سوراخی تنگ دارد. و چون آن را درون آب فروبرند آب بخود کشد و سپس چون بکنار آتش نیم افروخته گذارند و گرم شود بخاری از سوراخ به آتش دمد و آتش را برافروزد. و آن را به فارسی دمه و آتش فروز و آذرافروز و آذرفروز و آذرافزا و آذرفزا نیز گویند و به عربی جُرّه مثقبه خوانند. || وَقود. آتش افروزنه. آتش افروزه. آتش افروزینه. آتش گیره. یعنی هر چیزی که بدان آتش افروزند از پنبه و خار و خاشاک و رکوی نیم سوخته. || مطبخی :
کآفتاب سپهر با همه قدر
آتش افروز دیگدان من است.
سنائی.
|| هر یک از افراد هیأتی که از چند روز بنوروز مانده تا سیزدهم فروردین برای تفریح و شادمانی مردمان باشکال مضحک درمی آمدند و با ساز و آواز در کوچه ها میگشتند و از مردم چیزی می ستدند. و آن را کوسه گلین نیز می گفتند. و بی شبهه این رسم باقیمانده رکوب کوسج و میر نوروزی است.
- مثل آتش افروز؛ جامه های نامتناسب و کوتاه و بلند دربرکرده.
|| نام مرغی که آن را ققنس گویند. || محضب. مسعر. مسعار. محراک. محرث. محراث. آتش کاو. اسطام. سطام. تنورآشور. چیزی که بدان آتش آشورند. || سوخته هر چیز که بدان آتش افروزند. ( برهان ). || نام ماه یازدهم از سالهای ملکی یزدجردی. ( برهان ).

فرهنگ عمید

( آتش افروز ) ۱. هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، آتش گیره.
۲. کسی که آتش بیفروزد، آن که آتش روشن کند.
۳. (صفت ) [مجاز] فتنه انگیز.
۴. (اسم ) کسی که در ایام عید نوروز آتش در دست می گیرد و شعلۀ آن را در دهان فرومی برد و با شوخی و مسخرگی از مردم پول می گیرد، حاجی فیروز.

دانشنامه عمومی

آتش افروز. آتش افروز ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
آتش افروز (رمان)
آتش افروز (فیلم)
آتش باز (آتش افروز)
جواد آتش افروز

آتش افروز (رمان). «آتش افروز» (انگلیسی: Firestarter) یک کتاب در ژانر مهیج و علمی–تخیلی اثر استیون کینگ است که در سال ۱۹۸۰ منتشر شده است.

آتش افروز (فیلم). آتش افروز (انگلیسی: Firestarter) فیلمی در ژانر اکشن، مهیج و علمی–تخیلی به کارگردانی مارک ال. لستر است که در سال ۱۹۸۴ میلادی منتشر شد.
Frank Capra, Jr.
دینو دلارنتیس

آتش افروز (هنر). آتش افروزان بازیگران دوره گردی بودند با لباس های رنگارنگ زنگوله دار و صورتک که از دسته های توروزی خوان ها محسوب می شدند. اینان با رقص و آوازخوانی و پرداختن به طنز و هجو و لودگی، ضمن سرگرم کردن مردم، نوروز و بهار را نوید می دهد.

دانشنامه آزاد فارسی

آتش افروز. آتش اَفروز
نام گروهی از بازیگران و نوازندگان دوره گرد نوروزی خوانی و نیز نام یکی از افراد آن گروه که در نقاط مختلف ایران، از چند روز پیش تا چند روز پس از نوروز، با لباس های قرمز رنگ و کلاه بوقی منگوله دار، در حالی که چهرۀ خود را چون زنگیان به دوده سیاه می کردند، در کوی و برزن راه می افتادند و به مژدگانیِ فرارسیدن بهار، رقصان و آوازخوانان، جماعت را سرگرم می کردند و به خوش باشی مردم چیزی می گرفتند. کار آتش افروز، یکی از افراد این گروه، این بود که یا سرِ مشعل مشتعلی را که به دست داشت به دهان می برد و آتش آن را خاموش می کرد، یا نفتی را که در دهان نگه می داشت بر شعلۀ آتش می پاشید و آتش آن را تیزتر می کرد. دیگر افراد دسته هم، با دست و صورت و گردن سیاه کرده، مقداری خمیر روی سر می گذاشتند و روی آن را با پنبه و کهنۀ آغشته به نفت، مشتعل می کردند، سپس با ضرب دایره و تنبک، تصنیفی می خواندند. چنین پیداست که آتش افروزان، اعقابِ حاجی فیروزهای امروزی اند. گروهی منشأ این رسم را در اساطیر بین النهرین جسته اند؛ گروهی آتش افروز را به افسانۀ بازگشت سیاوش ربط داده اند؛ برخی برآن اند که این رسم ادامۀ رسم های سیاهان در دورۀ ساسانیان است؛ به گفتۀ جعفر شهری، حاجی فیروز از دورۀ «ارباب ـ نوکری و خواجه سرا نگهداری» به دورۀ ما راه یافته است. احمد شاملو آتش افروزان را غلامانی دانسته است که وظیفۀ برافروختنِ آتش را در شب چهارشنبه سوری برعهده داشته، و گاهی شبیه حاجی فیروز بوده اند. نیز ← کوسه برنشین؛ میر نوروزی؛ غولْ بیابانی


کلمات دیگر: