کلمه جو
صفحه اصلی

کبیکه

فرهنگ فارسی

( اسم ) یکی از گونه ها ی آله که می پنداشتند حشرات ( از جمله بید ) از بوی آن گریزانند شقیق ورد الحب آل. ایرانی آل. شرقی کبیکنج . توضیح : برخی کتب این گونه آله را با گون. دیگری از آله ها که بنام [ زرد مرغک ] موسوم است یکی دانسته اند .

لغت نامه دهخدا

کبیکه.[ ک َ ک َ ] ( اِ ) کبیکک. کبیکج. رجوع به کبیکج شود.

فرهنگ عمید

گیاهی شبیه گشنیز با برگ های پهن مایل به سفید، گل های زرد، و ساقۀ بلند که معمولاً در کنار آب های جاری می روید.

دانشنامه عمومی

کَبیکه یا کَبیکَج (Ranunculus lanuginosus) گیاهی است از تیره آلالگان. به آن آلالهٔ ایرانی و آلالهٔ شرقی هم گفته اند. کبیکج عربی شدهٔ واژهٔ فارسی کبیکه است.
کبیکج گیاهی علفی افراشته به طول نیم متر و برگ هایی متناوب با بریدگی های نسبتاً عمیق سه بخشی به شکل برگ گشنیز است. گلهایش دارای ۵ کاسبرگ، و ۵ گلبرگ، به رنگ زرد است) قهرمان و اخوت، ۲۰۰۹، ص۴۳۷ .)این گیاه دارای ترکیباتی نظیر تانن، فالونوئید، آلکالوئید، و گلیکوزیدهای قلبی است.
کبیکج . (اِ) نوعی از کرفس صحرایی است و آن را به عربی کف السبع و شجرةالضفادع خوانند و به شیرازی کسن ویران و به صفاهانی موسک گویند و از سموم قتاله است. با سرکه بر داءالثعلب طلا کنند نافع است. (برهان) (از آنندراج). || معرب از فارسی است و آن را کف الضبع و به یونانی بطراخیون و سالتین اغریون و به اصفهانی موشک و به ترکی ماستواء چچکی و به هندی جل و لستوپری نیز به فرنگی زنتکل نامند اصناف آن بسیار است. صنفی برگ آن شبیه به برگ گشنیز و از آن عریضتر و مائل به سفیدی و با رطوبت لزجه و گل آن زرد و بنفش و نیز ساق آن باریک بقدر یک ذرع و بیخ آن سفید تلخ و متشعب مانند شعبه های خربق و منبت آن قریب به آبهای جاری. صنف دوم نیز شبیه به صنف اول و از آن بزرگتر و بسیار ظریف و گل آن بنفش و این را سالتین اغریون نامند؛ و صنف سوم نبات آن بسیار کوچک و گل آن زرد طلائی و کریه الرائحه و صنف چهارم نیز شبیه به صنف سوم و گل آن سفید برنگ شیر. (مخزن الادویه). یکی از گونه های آلاله که می پنداشتند حشرات (ازجمله بید) از بوی آن گریزانند. شقیق. وردالحب. آلالهٔ ایرانی. آلالهٔ شرقی. کبیکنج. (فرهنگ فارسی معین). برخی کتب این گونه آلاله را با گونهٔ دیگری از آلاله هاکه به نام «زرد مرغک» موسوم است یکی دانسته اند (فرهنگ فارسی معین). || بعضی گویند به سریانی نام مَلَکی است موکل بر حشرات. (برهان) (آنندراج).


کلمات دیگر: