مترادف هلاهل : زهر، سم، شرنگ، شوکران
هلاهل
مترادف هلاهل : زهر، سم، شرنگ، شوکران
فارسی به انگلیسی
deadly poison, deadly
مترادف و متضاد
زهر، سم، شرنگ، شوکران
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱- گیاهی ازتیر. آلاله هاکه درحقیقت یکی ازگونه های اقونیطون بشمار می آید ودارای مقادیرزیادی آلکالوئیدهای سمی وخطرناک ازدست. آکونی تین هااست بیش سرنجبیش بیش هندی هلهل . ۲-خزندهای موهوم وخیالی که معتقد بودند سم خطرناکی دارد: (( گفتند که گوشت توخناق آرد قایم مقام زهره هلاهل باشد. )
تنک و نرم از موی و جامه آب بسیار روشن
تنک و نرم از موی و جامه آب بسیار روشن
فرهنگ معین
(هَ هِ ) (اِ. ) زهری که هیچ پادزهر و درمانی ندارد.
لغت نامه دهخدا
هلاهل. [ هََ هَِ ] ( ص ، اِ ) زهری را گویند که هیچ تریاق علاج آن را نتواند کردن و درساعت بکشد. ( برهان ). نوعی از بیش که نسیم آن انسان را می کشد. ( بحر الجواهر ). هلاهل نام محلی و مقامی است از سند، بیشی که در آنجا روید بسیار قوی و مهلک و قتال است و آن بیش را زهر هلاهل گویند. ( انجمن آرا ). ابن البیطار نیز هلاهل را نام ناحیتی از چین در مرز چین و هند داند و گوید بیش فقط در آنجا روید. ( یادداشت مؤلف ). در زبان فارسی به معنی مطلق سموم قتال به کار رود :
پشیمانی از کرده یک بار بس
هلاهل دوباره نخورده ست کس.
ز شیرین روانش برآورد گرد.
به کار آر یکباره بر اردشیر.
با مدیح او هلاهل نوش گردد در دهان.
شربت زهر که هلاهل تر است ؟
نیم شب مرگ هلاهل آمدش.
قصد این قوم خطا باشد هان تا نکنی.
هلاهل. [ هَُ هَِ ] ( ع ص ) تنک و نرم از موی و جامه. || آب بسیار روشن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
پشیمانی از کرده یک بار بس
هلاهل دوباره نخورده ست کس.
ابوشکور.
همانگاه زهر هلاهل بخوردز شیرین روانش برآورد گرد.
فردوسی.
هلاهل چنین زهر هندی بگیربه کار آر یکباره بر اردشیر.
فردوسی.
گر هلاهل در دهان گیرد مَثَل مداح اوبا مدیح او هلاهل نوش گردد در دهان.
فرخی.
تا که در این پایه قویدل تر است شربت زهر که هلاهل تر است ؟
نظامی.
هرکه این مسجد شبی مسکن شدش نیم شب مرگ هلاهل آمدش.
مولوی.
دردمندان بلا زهر هلاهل دارندقصد این قوم خطا باشد هان تا نکنی.
حافظ.
رجوع به هلهل شود.هلاهل. [ هَُ هَِ ] ( ع ص ) تنک و نرم از موی و جامه. || آب بسیار روشن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
هلاهل . [ هَُ هَِ ] (ع ص ) تنک و نرم از موی و جامه . || آب بسیار روشن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
هلاهل . [ هََ هَِ ] (ص ، اِ) زهری را گویند که هیچ تریاق علاج آن را نتواند کردن و درساعت بکشد. (برهان ). نوعی از بیش که نسیم آن انسان را می کشد. (بحر الجواهر). هلاهل نام محلی و مقامی است از سند، بیشی که در آنجا روید بسیار قوی و مهلک و قتال است و آن بیش را زهر هلاهل گویند. (انجمن آرا). ابن البیطار نیز هلاهل را نام ناحیتی از چین در مرز چین و هند داند و گوید بیش فقط در آنجا روید. (یادداشت مؤلف ). در زبان فارسی به معنی مطلق سموم قتال به کار رود :
پشیمانی از کرده یک بار بس
هلاهل دوباره نخورده ست کس .
همانگاه زهر هلاهل بخورد
ز شیرین روانش برآورد گرد.
هلاهل چنین زهر هندی بگیر
به کار آر یکباره بر اردشیر.
گر هلاهل در دهان گیرد مَثَل مداح او
با مدیح او هلاهل نوش گردد در دهان .
تا که در این پایه قویدل تر است
شربت زهر که هلاهل تر است ؟
هرکه این مسجد شبی مسکن شدش
نیم شب مرگ هلاهل آمدش .
دردمندان بلا زهر هلاهل دارند
قصد این قوم خطا باشد هان تا نکنی .
رجوع به هلهل شود.
پشیمانی از کرده یک بار بس
هلاهل دوباره نخورده ست کس .
ابوشکور.
همانگاه زهر هلاهل بخورد
ز شیرین روانش برآورد گرد.
فردوسی .
هلاهل چنین زهر هندی بگیر
به کار آر یکباره بر اردشیر.
فردوسی .
گر هلاهل در دهان گیرد مَثَل مداح او
با مدیح او هلاهل نوش گردد در دهان .
فرخی .
تا که در این پایه قویدل تر است
شربت زهر که هلاهل تر است ؟
نظامی .
هرکه این مسجد شبی مسکن شدش
نیم شب مرگ هلاهل آمدش .
مولوی .
دردمندان بلا زهر هلاهل دارند
قصد این قوم خطا باشد هان تا نکنی .
حافظ.
رجوع به هلهل شود.
فرهنگ عمید
۱. آب بسیارصاف.
۲. جامۀ لطیف.
۱. (زیست شناسی ) زهری که به محض رسیدن به بدن انسان را بکشد.
۲. (زیست شناسی ) گیاه بیش که دارای سمّی مهلک است و خوردن مقدار کمی از ریشۀ آن حتی به قدر دانۀ خردل انسان را هلاک می کند، در چین و هندوستان می روید.
۳. [قدیمی] جانور افسانه ای و موهوم که می گویند زهر کشنده ای دارد.
۲. جامۀ لطیف.
۱. (زیست شناسی ) زهری که به محض رسیدن به بدن انسان را بکشد.
۲. (زیست شناسی ) گیاه بیش که دارای سمّی مهلک است و خوردن مقدار کمی از ریشۀ آن حتی به قدر دانۀ خردل انسان را هلاک می کند، در چین و هندوستان می روید.
۳. [قدیمی] جانور افسانه ای و موهوم که می گویند زهر کشنده ای دارد.
۱. (زیستشناسی) زهری که بهمحض رسیدن به بدن انسان را بکشد.
۲. (زیستشناسی) گیاه بیش که دارای سمّی مهلک است و خوردن مقدار کمی از ریشۀ آن حتی بهقدر دانۀ خردل انسان را هلاک میکند، در چین و هندوستان میروید.
۳. [قدیمی] جانور افسانهای و موهوم که میگویند زهر کشندهای دارد.
۱. آب بسیارصاف.
۲. جامۀ لطیف.
واژه نامه بختیاریکا
( هِلاهِل ) ( فا ) سم کشنده؛ کوفت
( هُلاهُل ) بی مبالات رفتن؛ به سر رفتن
( هُلاهُل ) بی مبالات رفتن؛ به سر رفتن
پیشنهاد کاربران
نام عقرب کشنده و کوچک
به رنگ سبز و زرد
در زبان لری بختیاری
به رنگ سبز و زرد
در زبان لری بختیاری
رز
کِل زدن
در زبان عربی اهواز
در زبان عربی اهواز
کلمات دیگر: