برث

برثان

برثطه

برثلما

برثملا

برثمه

<hr> مترادف برثن : پنجه، چنگال، چنگ، مخلب

مترادف برثن : پنجه، چنگال، چنگ، مخلب

برثن

برثنه

برثوطه

<hr> مترادف برج : خرج غیرضروری، هزینه های غیراساسی | شهر، ماه، بارو، حصار، حصن، دژ، قلعه، کوشک، کاخ، قصر، ساختمان چند طبقه، آسمان خراش <hr> متضاد برج : خرج | <hr> برابر پارسی : دژ

مترادف برج : خرج غیرضروری، هزینه های غیراساسی | شهر، ماه، بارو، حصار، حصن، دژ، قلعه، کوشک، کاخ، قصر، ساختمان چند طبقه، آسمان خراش متضاد برج : خرج | برابر پارسی : دژ

برج

برج افغان

برج اولیا

برج اکرم

برج بالان

برج ذوالفقار

برج سربند

برج سوخته

برج سید

برج عیوض

برج فهره

برج قلعه

برج له

برج مروی

برج معاز

برج ملاولی خان

برج میرگل

برج پشتگان

برج چشمه محمود

برج کباد

برج یوسف

<hr> مترادف برجا : ثابت، مستقر ، باقی، برقرار، پابرجا، پایا، پایدار <hr> متضاد برجا : متزلزل، ناپایدار

مترادف برجا : ثابت، مستقر ، باقی، برقرار، پابرجا، پایا، پایدار متضاد برجا : متزلزل، ناپایدار

برجا

برجاء

برجاس

برجاسب

برجاسپ

برجاف

برجامه

برجان

برجای

برجای مانده

برجای ماندگی

برجد

<hr> مترادف برجستن : پریدن، برجهیدن، جستن، جهیدن، وثوب، تپیدن، جنبیدن، شتافتن

مترادف برجستن : پریدن، برجهیدن، جستن، جهیدن، وثوب، تپیدن، جنبیدن، شتافتن

برجستن

<hr> مترادف برجسته : سرآمد، عالی، عمده، فحل، شاخص، مبرز، متشخص، متمایز، مشخص، ممتاز، مهم، چشمگیر، نمایان، برآمده، محدب، پسندیده، خوب، چالاک، چست

مترادف برجسته : سرآمد، عالی، عمده، فحل، شاخص، مبرز، متشخص، متمایز، مشخص، ممتاز، مهم، چشمگیر، نمایان، برآمده، محدب، پسندیده، خوب، چالاک، چست

برجسته

<hr> مترادف برجستگی : برآمدگی، تحدب، بلندی، امتیاز، برتری، تشخص، تمایز، عمدگی، اهمیت

مترادف برجستگی : برآمدگی، تحدب، بلندی، امتیاز، برتری، تشخص، تمایز، عمدگی، اهمیت

واژه های حرف "ب" - لغت نامه دهخدا