تحفل

تحفنحیس

تحفنیس

<hr> مترادف تحفه : ارمغان، پیشکش، رهاورد، سوغات، کادو، هدیه، طرفه، کمیاب، نادر، نفیس، بدیع، تازه، نو <hr> برابر پارسی : پیشکش، ره آورد، ارمغان

مترادف تحفه : ارمغان، پیشکش، رهاورد، سوغات، کادو، هدیه، طرفه، کمیاب، نادر، نفیس، بدیع، تازه، نو برابر پارسی : پیشکش، ره آورد، ارمغان

تحفه

تحفی

تحفیش

تحفیض

تحفیظ

تحفیف

تحفیل

تحقد

<hr> مترادف تحقق : اجرا، انجام، کمال یابی، واقعیت یابی، هستی پذیری، شکل گیری، شکل پذیری، حقیقت، راستی، واقعیت، به حقیقت پیوستن، محقق شدن <hr> برابر پارسی : پایان، پایان گرفتن، به پایان رسیدن، انجام شدنی، انجام شدن

مترادف تحقق : اجرا، انجام، کمال یابی، واقعیت یابی، هستی پذیری، شکل گیری، شکل پذیری، حقیقت، راستی، واقعیت، به حقیقت پیوستن، محقق شدن برابر پارسی : پایان، پایان گرفتن، به پایان رسیدن، انجام شدنی، انجام شدن

تحقق

تحققی

<hr> مترادف تحقیر : استحقار، استخفاف، اهانت، توهین، خفت، خوارداشت، خواری، سرشکستگی، کوچک شماری، وهن، خردانگاشتن، خوار داشتن، خوار کردن <hr> برابر پارسی : پستی، خوارداشت، خوارسازی، خواری، زبونی، کوچک شماری

مترادف تحقیر : استحقار، استخفاف، اهانت، توهین، خفت، خوارداشت، خواری، سرشکستگی، کوچک شماری، وهن، خردانگاشتن، خوار داشتن، خوار کردن برابر پارسی : پستی، خوارداشت، خوارسازی، خواری، زبونی، کوچک شماری

تحقیر

تحقیرا

تحقیرانه

تحقیراً

<hr> مترادف تحقیق : بررسی، پژوهش، تتبع، تفحص، کندوکاو، مطالعه، استفسار، استنطاق، رسیدگی، غوررسی، کاوش، وارسی، بررسی کردن، پژوهیدن، پژوهش کردن <hr> برابر پارسی : پژوهش، جستجو، بازجویی، بررسی، رسیدگی

مترادف تحقیق : بررسی، پژوهش، تتبع، تفحص، کندوکاو، مطالعه، استفسار، استنطاق، رسیدگی، غوررسی، کاوش، وارسی، بررسی کردن، پژوهیدن، پژوهش کردن برابر پارسی : پژوهش، جستجو، بازجویی، بررسی، رسیدگی

تحقیق

تحقیق شدن

تحقیق ماللهند

<hr> برابر پارسی : بدرستی، بیگمان

برابر پارسی : بدرستی، بیگمان

تحقیقا

<hr> برابر پارسی : بررسی ها، پژوهش ها

برابر پارسی : بررسی ها، پژوهش ها

تحقیقات

تحقیقانه

تحقیقاً

تحقیقی

تحلابه

تحلاق

تحلب

تحلبه

تحلج

تحلحل

تحلز

تحلس

تحلق

تحلل

<hr> مترادف تحلم : بردباری، حلم ورزی، خواب دیدن

مترادف تحلم : بردباری، حلم ورزی، خواب دیدن

تحلم

تحلمه

تحله

<hr> مترادف تحلی : اراستگی، تخلق، مهذب شدگی، آراسته شدن، متحلی شدن، زینت یافتن

مترادف تحلی : اراستگی، تخلق، مهذب شدگی، آراسته شدن، متحلی شدن، زینت یافتن

تحلی

تحلیت

<hr> مترادف تحلیف : سوگند ادا کردن، سوگندخوردن، قسم خوردن، قسم یاد کردن، سوگنددادن، قسم دادن

مترادف تحلیف : سوگند ادا کردن، سوگندخوردن، قسم خوردن، قسم یاد کردن، سوگنددادن، قسم دادن

تحلیف

تحلیق

<hr> مترادف تحلیل : تجزیه، تضعیف، گدازش، محوسازی، حل کردن، گشودن، هضم کردن، حلیت، روایی، حلال سازی، حلال شمردن، روا داشتن <hr> متضاد تحلیل : تحریم <hr> برابر پارسی : گوارش، کاهش یافتن، ازدست رفتن، ریشه یابی، کاوش، کندوکاو، موشکافی، واکاوی

مترادف تحلیل : تجزیه، تضعیف، گدازش، محوسازی، حل کردن، گشودن، هضم کردن، حلیت، روایی، حلال سازی، حلال شمردن، روا داشتن متضاد تحلیل : تحریم برابر پارسی : گوارش، کاهش یافتن، ازدست رفتن، ریشه یابی، کاوش، کندوکاو، موشکافی، واکاوی

واژه های حرف "ت" - لغت نامه دهخدا