ثهلل

ثهمد

ثهو

ثهود

ثواء

ثوائج

<hr> مترادف ثواب : احسان، کارنیک، نیکی، اجر، پاداش، مزد <hr> متضاد ثواب : عقاب، گناه <hr> برابر پارسی : نیکو کاری، پاداش، بخشش، کرفه

مترادف ثواب : احسان، کارنیک، نیکی، اجر، پاداش، مزد متضاد ثواب : عقاب، گناه برابر پارسی : نیکو کاری، پاداش، بخشش، کرفه

ثواب

ثواب کاری

ثوابت

ثوابه

<hr> برابر پارسی : کرفه گر، کرفه کار

برابر پارسی : کرفه گر، کرفه کار

ثوابکار

ثوابکاری

ثوابی

ثواج

ثوار

ثواره

ثواط

ثواقب

ثواقل

ثوالث

ثواله

ثوام

ثوامین

ثوانی

ثواکل

<hr> مترادف ثوب : پیراهن، پیرهن، تن پوش، جامه، رفتار، روش، عمل

مترادف ثوب : پیراهن، پیرهن، تن پوش، جامه، رفتار، روش، عمل

ثوب

ثوب الماء

ثوبان

ثوبانی

ثوبانیه

ثوبتین

ثوبری

ثوبه

ثوبیه

ثوج

ثوجمی

ثوخ

ثوخر

ثوذسیس

ثوذسیوس

ثور

ثور اطحل

ثور شباک

ثور واهر

ثور کلاته

ثورا

ثوراء

ثورالماء

لغت نامه دهخدا

واژه های حرف "ث" - لغت نامه دهخدا