صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "ج" - لغت نامه دهخدا
جرکز
جرکسی
جرکش
جرکشیک
جرکلباد
جرکه
جرگ
جرگاه
جرگلان
جرگلباد
جرگه
جرگه انداختن
جرگه زدن
جرگه ٔ سیداحمد
جرگه ٔ سیدعلی
جرگه ٔ سیدمحمد
جری
جری خشک بالا
جری خشک پایین
جری خوار
جری دریاچه
جری شدن
جری کردن
جریئه
جریا
جریاء
جریاض
جریال
جریاله
جریان
جریان طرزه
جریانات
جریب
جریبانه
جریبه
جریث
جریج
جریح
جریحان
جریحت
جریحه
جریحه دار
جریحه دار شدن
جریحه دار کردن
جریحه دار گردیدن
جریحیه
جرید
جرید بازی
بیشتر