لغت نامه دهخدا

دانش پرست

دانش پرستی

دانش پرور

دانش پروری

دانش پسند

دانش پناه

<hr> مترادف دانش پژوه : دانشجو، فضل طلب، کمال طلب، حکیم، دانا، عالم

مترادف دانش پژوه : دانشجو، فضل طلب، کمال طلب، حکیم، دانا، عالم

دانش پژوه

دانش پژوهی

دانش کوتاه

دانش گزین

دانش گستر

دانشجو

دانشجویی

دانشخور

دانشسرا

دانشسرای

دانشسرای عالی

دانشسرای مقدمات

دانشسرای مقدماتی

دانشق

<hr> مترادف دانشمند : حبر، حبل، حکیم، خردمند، دانا، دانشور، عارف، عالم، علامه، فاضل، فرجاد، فرهیخته، فقیه، لبیب، متبحر، محقق، مطلع <hr> متضاد دانشمند : ناپارسا

مترادف دانشمند : حبر، حبل، حکیم، خردمند، دانا، دانشور، عارف، عالم، علامه، فاضل، فرجاد، فرهیخته، فقیه، لبیب، متبحر، محقق، مطلع متضاد دانشمند : ناپارسا

دانشمند

دانشمند بهادر

دانشمند حاجب

دانشمند نبیه

<hr> مترادف دانشمندانه : حکیمانه، عالمانه، فاضلانه <hr> متضاد دانشمندانه : جاهلانه

مترادف دانشمندانه : حکیمانه، عالمانه، فاضلانه متضاد دانشمندانه : جاهلانه

دانشمندانه

دانشمندچه

دانشمندی

دانشمندیان

دانشمندیه

<hr> مترادف دانشنامه : دیپلم، کارنامه، مدرک، انسیکلوپدی، فرهنگ نامه

مترادف دانشنامه : دیپلم، کارنامه، مدرک، انسیکلوپدی، فرهنگ نامه

دانشنامه

<hr> مترادف دانشور : حکیم، خردمند، دانا، دانشمند، عالم، علامه، فاضل

مترادف دانشور : حکیم، خردمند، دانا، دانشمند، عالم، علامه، فاضل

دانشور

دانشوری

دانشومند

<hr> مترادف دانشکده : کالج، مدرسه

مترادف دانشکده : کالج، مدرسه

دانشکده

دانشگاه

دانشگر

دانشی

دانشی مرد

<hr> مترادف دانشیار : کمک استاد، معید

مترادف دانشیار : کمک استاد، معید

واژه های حرف "د" - لغت نامه دهخدا