صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "ز" - لغت نامه دهخدا
زخراف
زخرط
زخرف
زخرفه
زخرفی
زخره
زخروط
زخری
زخریط
زخریه
زخزاخ
زخزب
زخزخه
زخف
زخلوط
زخم
زخم آمدن
زخم افکندن
زخم امدن
زخم انداختن
زخم بر زخم
زخم بر گرفتن
زخم برداشتن
زخم برگرفتن
زخم بریان
زخم بستن
زخم تیز
زخم جای
زخم خرما
زخم خورد
زخم خوردن
زخم خورده
زخم دار
زخم دامن دار
زخم رسیدن
زخم رسیده
زخم زبان
زخم زبان زدن
زخم زبان شنیدن
زخم زدن
زخم شدن
زخم فربه
زخم فروخوردن
زخم مژگان
زخم ناخن
زخم نظر
زخم و زیل
زخم چشم
بیشتر