لغت نامه دهخدا

شرطین

شرطیه

شرطیون

<hr> مترادف شرع : آیین، دین، شریعت، طریقت، کیش، مذهب، راه، روش <hr> متضاد شرع : عرف <hr> برابر پارسی : راه، روش، آیین، کیش

مترادف شرع : آیین، دین، شریعت، طریقت، کیش، مذهب، راه، روش متضاد شرع : عرف برابر پارسی : راه، روش، آیین، کیش

شرع

شرع مدار

شرع نهاد

شرع پذیر

شرع پسند

شرعا

شرعاف

شرعاً

شرعب

شرعبه

شرعبی

شرعبیه

شرعت

شرعه

شرعوب

شرعوف

<hr> مترادف شرعی : قانونی، مشروع <hr> متضاد شرعی : عرفی، غیرشرعی <hr> برابر پارسی : کیشی، آیینی

مترادف شرعی : قانونی، مشروع متضاد شرعی : عرفی، غیرشرعی برابر پارسی : کیشی، آیینی

شرعی

<hr> مترادف شرعیات : تعلیمات دینی، علوم دینی، فقه

مترادف شرعیات : تعلیمات دینی، علوم دینی، فقه

شرعیات

شرعیه

شرغ

شرغ شرغ

شرغوف

<hr> مترادف شرف : آبرو، اعتبار، بزرگواری، رفعت، عرض، عزت، عفت، مجد، ناموس <hr> برابر پارسی : آبرو، برفراز، بزرگمنشی، پیره ها، سرافراز، سربلندی، فراتر، نزدیک به، والایی

مترادف شرف : آبرو، اعتبار، بزرگواری، رفعت، عرض، عزت، عفت، مجد، ناموس برابر پارسی : آبرو، برفراز، بزرگمنشی، پیره ها، سرافراز، سربلندی، فراتر، نزدیک به، والایی

شرف

شرف آباد

شرف آباد بالا

شرف آباد پایین

شرف اباد

شرف اباد بالا

شرف اباد پایین

شرف الادباء

شرف الحکماء

شرف الدوله

شرف الدین

شرف الدین اصفها

شرف الدین اصفهانی

شرف الدین طبیب

شرف الدین قرشی

شرف الدین مسعود

شرف الدین مسعودی

شرف الدین مظفر

شرف الزمان

شرف الملوک

شرف الملک

شرف بخش

شرف جنجال

واژه های حرف "ش" - لغت نامه دهخدا