صدا نشستن

صدا و ندا

صدا پیچیدن

<hr> برابر پارسی : بانگ زدن، آوازدادن، فراخواندن

برابر پارسی : بانگ زدن، آوازدادن، فراخواندن

صدا کردن

صدا کلفت

صدا گرفتن

صدا گرفته

صدا گرفتگی

صداء

صداءه

صدائد

صدائر

صدائه

صدائی

صداح

صداد

صدادار

صدار

<hr> مترادف صدارت : حکومت، صدراعظمی، نخست وزیری، وزارت، بالانشینی، صدرنشینی <hr> برابر پارسی : نخست وزیری، فرنشینی، فرمداری

مترادف صدارت : حکومت، صدراعظمی، نخست وزیری، وزارت، بالانشینی، صدرنشینی برابر پارسی : نخست وزیری، فرنشینی، فرمداری

صدارت

صدارس

صداره

صداسنج

صداصد

<hr> مترادف صداع : تصدیع، دردسر، مزاحمت، سردرد

مترادف صداع : تصدیع، دردسر، مزاحمت، سردرد

صداع

صداع شقی

صداع شمسی

صداع پذیر

صداع کردن

صداغ

صداغه

<hr> مترادف صداق : کابین، مهر، مهریه

مترادف صداق : کابین، مهر، مهریه

صداق

صداق نامه

<hr> مترادف صداقت : خلوص، درستکاری، راستی، راستگویی، صدق، مصادقت <hr> متضاد صداقت : ناراستی <hr> برابر پارسی : راستی، بی آلایشی، درستی، راستگویی، رو راستی

مترادف صداقت : خلوص، درستکاری، راستی، راستگویی، صدق، مصادقت متضاد صداقت : ناراستی برابر پارسی : راستی، بی آلایشی، درستی، راستگویی، رو راستی

واژه های حرف "ص" - لغت نامه دهخدا