طرخشفوق

طرخشقوس

طرخشقوق

طرخشقون

طرخف

طرخفه

طرخماطیقون

طرخه

طرخوران

طرخولی

طرخون

طرخونی

<hr> مترادف طرد : اخراج، تبعید، نفی بلد، رد، نفی، وازده، دک کردن، دور کردن، راندن، تاراندن <hr> برابر پارسی : راندن، دور کردن، واپس زنی

مترادف طرد : اخراج، تبعید، نفی بلد، رد، نفی، وازده، دک کردن، دور کردن، راندن، تاراندن برابر پارسی : راندن، دور کردن، واپس زنی

طرد

طرد جرد

طرد غاد و طس

طرد و عکس

<hr> مترادف طرد کردن : مطرود کردن، دور کردن، از خود راندن، تبعید کردن، نفی بلد کردن، کنار گذاشتن <hr> برابر پارسی : بیرون راندن | بیرون راندن

مترادف طرد کردن : مطرود کردن، دور کردن، از خود راندن، تبعید کردن، نفی بلد کردن، کنار گذاشتن برابر پارسی : بیرون راندن | بیرون راندن

طرد کردن

طردان

طردجرد

طردسه

طردغادوطس

طردغلوطیقی

طرده

طردو قولا

طردوقولا

طردیس

طردیلن

طردیلون

طردیمن

طردین

طردیه

طرذیلون

طرر

<hr> مترادف طرز : راه، روش، سان، شیوه، طریق، طریقه، طرد، منوال، نمط، نهج، شکل، وضع، هیات، گونه، نوع، قاعده، قانون، آیین، اسلوب، سبک، سیاق <hr> برابر پارسی : روش، شیوه، روال

مترادف طرز : راه، روش، سان، شیوه، طریق، طریقه، طرد، منوال، نمط، نهج، شکل، وضع، هیات، گونه، نوع، قاعده، قانون، آیین، اسلوب، سبک، سیاق برابر پارسی : روش، شیوه، روال

واژه های حرف "ط" - لغت نامه دهخدا