صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "غ" - لغت نامه دهخدا
غرفین
غرفیه
غرق
غرق آب زار
غرق آباد
غرق اب زار
غرق اباد
غرق شدن
غرق شده
غرق چشمه ٔ سیما
غرق چشمه ٔ سیماب
غرق چشمه ٔ قیر
غرق کردن
غرق کشیدن
غرق گشتن
غرقاءه
غرقاب
غرقاب شدن
غرقاوه
غرقد
غرقده
غرقله
غرقم
غرقه
غرقه به خون
غرقه تن
غرقه شدن
غرقه شده
غرقه کردن
غرقه گاه
غرقه گردانیدن
غرقه گردیدن
غرقه گشتن
غرقه گشته
غرقه گه
غرقگاه
غرقگه
غرقی
غرل
غرلاء
غرلسو
غرله
غرم
غرم تک
غرما
غرما کردن
غرماء
غرماسنگ
بیشتر