صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "ق" - لغت نامه دهخدا
قای خان
قای قون
قایات
قایاتی
قایبه
قایت بیک
قایتبای
قایتماس
قایدان
قایده
قایدوخان
قایش
قایف
قایق
قایق ران
قایق رانی
قایقران
قایم انداز
قایم بازی
قایم راندن
قایم ریختن
قایم شدن
قایم شدنک
قایم پنجم آسمان
قایم پنجم اسما
قایم کاری
قایم کردن
قایماز
قایمی
قاین
قاینی
قایه
قایی
قایین
قایینی
قب
قب ء
قبا
قبا با ایل
قبا بریدن
قبا بستن
قبا بسته
قبا به دوش کرد
قبا به دوش کردن
قبا تنگ شدن
قبا در بر گردانی
قبا در بر گردانیدن
قبا راستا
بیشتر