لغز خوان

لغز خواندن

لغز فروختن

لغز گو

لغز گوی

لغزا

<hr> مترادف لغزان : لخشان، لرزان، لغزنده، لیز

مترادف لغزان : لخشان، لرزان، لغزنده، لیز

لغزان

لغزاندن

لغزاننده

لغزانی

لغزانیدن

لغزخوان

لغزخوانی

<hr> مترادف لغزش : سقوط، اشتباه، خطا، زلت، سکندر، سکندری

مترادف لغزش : سقوط، اشتباه، خطا، زلت، سکندر، سکندری

لغزش

لغزشگاه

لغزشگه

لغزشی

لغزناک

<hr> مترادف لغزنده : سر، لخشنده، لغزان، لیز، لزج، شیبدار، شیبناک

مترادف لغزنده : سر، لخشنده، لغزان، لیز، لزج، شیبدار، شیبناک

لغزنده

لغزندگی

لغزگو

لغزگوی

لغزی

<hr> مترادف لغزیدن : سرخوردن، سریدن، لخشیدن، لیزخوردن

مترادف لغزیدن : سرخوردن، سریدن، لخشیدن، لیزخوردن

لغزیدن

لغزیدنی

لغزیده

لغزیدگی

لغسر

لغط

لغف

لغفاء

لغفه

لغلاغو

لغلاغودم

لغلغ

لغلغه

لغم

لغماء

لغمان

لغن

لغنون

لغنک

<hr> مترادف لغو : ابطال، الغا، باطل، بی فایده، بیهوده، بیهوده گویی، پوچ، عاطل، فسخ، مزخرف، ملغا، مهمل، نقض، واهی، یاوه <hr> برابر پارسی : سخن بیهوده، یاوه، هرزه، بهم زدن

مترادف لغو : ابطال، الغا، باطل، بی فایده، بیهوده، بیهوده گویی، پوچ، عاطل، فسخ، مزخرف، ملغا، مهمل، نقض، واهی، یاوه برابر پارسی : سخن بیهوده، یاوه، هرزه، بهم زدن

لغو

لغو شدن

<hr> برابر پارسی : پیمان شکستن، بهم زدن | بهم زدن، پیمان شکستن

برابر پارسی : پیمان شکستن، بهم زدن | بهم زدن، پیمان شکستن

واژه های حرف "ل" - لغت نامه دهخدا