نشنشی

نشنفتن

نشنفتنی

نشنودن

نشنودنی

نشنوده

نشنک

نشنیدن

نشنیدنی

نشنیده

نشنیده گرفتن

نشه

نشهر

<hr> مترادف نشو : بالیدن، بزرگ شدن، روییدن، رشد، رویش، نمو

مترادف نشو : بالیدن، بزرگ شدن، روییدن، رشد، رویش، نمو

نشو

<hr> برابر پارسی : پرورش | رویش و بالش، بالیدن، پرورش

برابر پارسی : پرورش | رویش و بالش، بالیدن، پرورش

نشو و نما

نشوء

نشوا

نشواد

نشوار

نشواره

نشوان

نشوب

<hr> مترادف نشوت : سکر، لذت، مستی، نشئه، نشوه، آگاهی، اطلاع

مترادف نشوت : سکر، لذت، مستی، نشئه، نشوه، آگاهی، اطلاع

نشوت

نشوح

<hr> مترادف نشور : احیا، آخرالزمان، آخرت، رستاخیز، قیامت

مترادف نشور : احیا، آخرالزمان، آخرت، رستاخیز، قیامت

نشور

نشوز

نشوص

نشوط

نشوظ

نشوع

نشوغ

نشوف

نشوق

نشول

نشوه

نشوه بخش

نشوی

نشپیل

نشک

نشکاش

نشکافتن

نشکافتنی

نشکافته

نشکرد

نشکرد گازران

نشکردن

نشکردنی

نشکرده

لغت نامه دهخدا

واژه های حرف "ن" - لغت نامه دهخدا