ناگسستن

ناگسستنی

<hr> مترادف ناگسسته : پیوسته، متصل، ناگسیخته، وصل، پیاپی، متوالی، مداوم <hr> متضاد ناگسسته : گسسته

مترادف ناگسسته : پیوسته، متصل، ناگسیخته، وصل، پیاپی، متوالی، مداوم متضاد ناگسسته : گسسته

ناگسسته

ناگسل

ناگسلاندن

ناگسلاندنی

ناگسلانده

ناگسلانیدن

ناگسلانیدنی

ناگسلانیده

ناگسیختن

ناگسیختنی

ناگسیخته

ناگشاد

ناگشادن

ناگشادنی

ناگشاده

ناگشتن

ناگشتنی

ناگشته

ناگشودن

<hr> مترادف ناگشودنی : لاینحل، معمایی <hr> متضاد ناگشودنی : گشودنی

مترادف ناگشودنی : لاینحل، معمایی متضاد ناگشودنی : گشودنی

ناگشودنی

ناگشوده

ناگفتن

ناگفتنی

ناگفته

ناگماردن

ناگماردنی

ناگمارده

ناگماریدن

ناگماشتنی

ناگماشته

ناگمان

ناگنج

ناگنجنده

ناگنجیدن

ناگنجیدنی

ناگنجیده

ناگندیدن

ناگندیدنی

ناگندیده

<hr> مترادف ناگه : بناگاه، ناگاه، ناگهان

مترادف ناگه : بناگاه، ناگاه، ناگهان

ناگه

<hr> مترادف ناگهان : بغتتاً، بناگاه، بی خبری، بی خبر، غفلتاً، غیرمترقب، فجات، ناگاه، نبهره

مترادف ناگهان : بغتتاً، بناگاه، بی خبری، بی خبر، غفلتاً، غیرمترقب، فجات، ناگاه، نبهره

ناگهان

ناگهانه

<hr> مترادف ناگهانی : غیرمترقبه، غیرمنتظره، نابیوسیده <hr> متضاد ناگهانی : بیوسیده

مترادف ناگهانی : غیرمترقبه، غیرمنتظره، نابیوسیده متضاد ناگهانی : بیوسیده

ناگهانی

ناگهی

<hr> مترادف ناگوار : دلخراش، فجیع، امتلا، بدهضم، ثقیل، دیرهضم، ناپسند، ناخوشایند، تلخ، منغص، دشوار، سخت، کریه <hr> متضاد ناگوار : گوارا

مترادف ناگوار : دلخراش، فجیع، امتلا، بدهضم، ثقیل، دیرهضم، ناپسند، ناخوشایند، تلخ، منغص، دشوار، سخت، کریه متضاد ناگوار : گوارا

ناگوار

ناگوارا

لغت نامه دهخدا

واژه های حرف "ن" - لغت نامه دهخدا