وطوطه

<hr> مترادف وطی : جماع، مجامعت، مجامعه

مترادف وطی : جماع، مجامعت، مجامعه

وطی

وطیئه

وطیح

وطید

وطیده

وطیس

وطیسه

وطین

<hr> برابر پارسی : گماشتگی ها، کارها

برابر پارسی : گماشتگی ها، کارها

وظایف

وظب

وظبه

وظر

وظف

وظمه

وظوب

وظیف

<hr> مترادف وظیفه : تکلیف، فریضه، خدمت، رسالت، ماموریت، مسولیت، شغل، عمل، کار، نقش، ادرار، حقوق، رستاد، شهریه، گذران، ماهیانه، مستمری، معاش، مقرری، مواجب <hr> برابر پارسی : خویشکاری، بایستگی

مترادف وظیفه : تکلیف، فریضه، خدمت، رسالت، ماموریت، مسولیت، شغل، عمل، کار، نقش، ادرار، حقوق، رستاد، شهریه، گذران، ماهیانه، مستمری، معاش، مقرری، مواجب برابر پارسی : خویشکاری، بایستگی

وظیفه

<hr> مترادف وظیفه خوار : مستمری بگیر، نواله خوار، وظیفه خور <hr> برابر پارسی : روزی خوار

مترادف وظیفه خوار : مستمری بگیر، نواله خوار، وظیفه خور برابر پارسی : روزی خوار

وظیفه خوار

وظیفه خواری

<hr> مترادف وظیفه خور : جیره خوار، روزی دار، طعمه خوار، نان خور، نواله خور، وظیفه خوار، بازنشسته، متقاعد، مستمری بگیر

مترادف وظیفه خور : جیره خوار، روزی دار، طعمه خوار، نان خور، نواله خور، وظیفه خوار، بازنشسته، متقاعد، مستمری بگیر

وظیفه خور

وظیفه خوران

وظیفه خوری

<hr> مترادف وظیفه شناس : جدی، مسئول، وظیفه دان <hr> متضاد وظیفه شناس : وظیفه نشناس

مترادف وظیفه شناس : جدی، مسئول، وظیفه دان متضاد وظیفه شناس : وظیفه نشناس

وظیفه شناس

وظیفه شناسی

وع

وعاء

وعائی

وعاب

وعاره

وعاط

وعاظ

وعاف

وعاق

وعال

وعام

وعان

وعاوع

وعب

وعث

وعثا

وعثاء

وعثه

<hr> برابر پارسی : نوید، مژده

برابر پارسی : نوید، مژده

وعد

وعد و وعید

<hr> مترادف وعده : بشارت، مژده، نوید، پیمان، عهد، قرار، قول، میثاق، دعوت، میعاد، موعد، مهلت، بار، دفعه، مرتبه <hr> متضاد وعده : وعید <hr> برابر پارسی : نوید، مژده داده، پَشت

مترادف وعده : بشارت، مژده، نوید، پیمان، عهد، قرار، قول، میثاق، دعوت، میعاد، موعد، مهلت، بار، دفعه، مرتبه متضاد وعده : وعید برابر پارسی : نوید، مژده داده، پَشت

واژه های حرف "و" - لغت نامه دهخدا