لغت نامه دهخدا

<hr> مترادف وقر : رزانت، سنگینی، متانت، مهابت، وقار <hr> متضاد وقر : جلفی، سبکی

مترادف وقر : رزانت، سنگینی، متانت، مهابت، وقار متضاد وقر : جلفی، سبکی

وقر

وقرات

وقره

وقری

وقس

وقش

وقشه

وقص

وقصاء

وقط

وقطان

وقظ

<hr> مترادف وقع : اعتنا، التفات، توجه، رعایت، مهابت

مترادف وقع : اعتنا، التفات، توجه، رعایت، مهابت

وقع

وقعات

<hr> مترادف وقعت : جدال، جنگ، ستیز، کارزار، نبرد، وقعه

مترادف وقعت : جدال، جنگ، ستیز، کارزار، نبرد، وقعه

وقعت

وقعه

وقعه المجاز

وقعهالمجاز

<hr> مترادف وقف : موقوفه، واگذاری، اهدا، بخشش، نذر، هبه، افامت، توقف، ایست، مکث، وقفه، اختصاص دادن، منحصر کردن <hr> برابر پارسی : دهش، نهادک، ورستاد

مترادف وقف : موقوفه، واگذاری، اهدا، بخشش، نذر، هبه، افامت، توقف، ایست، مکث، وقفه، اختصاص دادن، منحصر کردن برابر پارسی : دهش، نهادک، ورستاد

وقف

وقف نامه

وقف کردن

وقفتان

<hr> مترادف وقفه : ایست، بند، تعطیل، توقف، درنگ، رکود، سکته، سکون، فترت، فرصت، متارکه، مکث <hr> متضاد وقفه : پویایی <hr> برابر پارسی : درنگ، ایست

مترادف وقفه : ایست، بند، تعطیل، توقف، درنگ، رکود، سکته، سکون، فترت، فرصت، متارکه، مکث متضاد وقفه : پویایی برابر پارسی : درنگ، ایست

وقفه

وقفی

وقفیت

وقل

وقله

وقم

وقنات

وقنه

وقه

وقهه

وقواق

وقواقه

وقوب

وقوحه

وقود

وقور

وقوره

<hr> مترادف وقوع : اتفاق، حدوث، رخداد، رویداد، بروز، پیدایش، ظهور <hr> برابر پارسی : پیش آمدن، دست دادن

مترادف وقوع : اتفاق، حدوث، رخداد، رویداد، بروز، پیدایش، ظهور برابر پارسی : پیش آمدن، دست دادن

وقوع

وقوع داشتن

وقوع یافتن

وقوعی

وقوعی سمنانی

<hr> مترادف وقوف : آگاهی، احاطه، ادراک، اطلاع، بصیرت، بینش، علم، معرفت <hr> متضاد وقوف : ناآگاهی <hr> برابر پارسی : آگاهی، آگاه شدن، پی بردن

مترادف وقوف : آگاهی، احاطه، ادراک، اطلاع، بصیرت، بینش، علم، معرفت متضاد وقوف : ناآگاهی برابر پارسی : آگاهی، آگاه شدن، پی بردن

واژه های حرف "و" - لغت نامه دهخدا