لغت نامه دهخدا

وقوف یافتن

وقوفیت

وقوقه

وقول

وقی

وقیب

<hr> مترادف وقیح : بی ادب، بی چشم ورو، بی حیا، بی شرم، پررو، دریده، شوخ، گستاخ، هتاک <hr> متضاد وقیح : کم رو، محجوب <hr> برابر پارسی : بی شرم، بی آبرو، پررو، دریده، گستاخ

مترادف وقیح : بی ادب، بی چشم ورو، بی حیا، بی شرم، پررو، دریده، شوخ، گستاخ، هتاک متضاد وقیح : کم رو، محجوب برابر پارسی : بی شرم، بی آبرو، پررو، دریده، گستاخ

وقیح

<hr> برابر پارسی : بیشرمانه، با پررویی

برابر پارسی : بیشرمانه، با پررویی

وقیحانه

وقیحه

وقید

وقیدیه

وقیذ

وقیر

وقیره

وقیط

وقیطه

وقیظ

وقیع

وقیعت

وقیعه

وقیفه

وقیفی

وقیه

<hr> مترادف ول : ترک، رها، متروک، مرخص، مستخلص، واگذار، عاطل، مهمل، سست، شل، آزاد، بی ادب، بی تربیت، بیکاره، ولگرد، ولنگار، ولو، ویلان، هرزه، محبوب، نگار، یار

مترادف ول : ترک، رها، متروک، مرخص، مستخلص، واگذار، عاطل، مهمل، سست، شل، آزاد، بی ادب، بی تربیت، بیکاره، ولگرد، ولنگار، ولو، ویلان، هرزه، محبوب، نگار، یار

ول

ول بشو

ول خرج

ول خرجی

ول خرجی کردن

ول دادن

ول زبان

ول شدن

ول چر

ول کردن

ول کن

ول گردی کردن

ول گردیدن

ول گفتن

ول گو

ول گویی کردن

<hr> مترادف ولا : تولی، دوستی، رفاقت، مصادقت، مصادقه، مودت، نزدیکی، وداد

مترادف ولا : تولی، دوستی، رفاقت، مصادقت، مصادقه، مودت، نزدیکی، وداد

ولا

ولاء

ولاءه

ولائم

ولات

ولاج

ولاد

<hr> مترادف ولادت : تولد، زایش، زاییدن، مولود، میلاد، ولاد <hr> متضاد ولادت : مرگ <hr> برابر پارسی : زادروز، زادن، زایش، زاییدن

مترادف ولادت : تولد، زایش، زاییدن، مولود، میلاد، ولاد متضاد ولادت : مرگ برابر پارسی : زادروز، زادن، زایش، زاییدن

ولادت

ولادت گاه

واژه های حرف "و" - لغت نامه دهخدا