لغت نامه دهخدا

پازند

پازننده

پازنه

پازه

<hr> مترادف پازهر : پادزهر، تریاق، نوشدارو <hr> متضاد پازهر : زهر

مترادف پازهر : پادزهر، تریاق، نوشدارو متضاد پازهر : زهر

پازهر

پازهری

پازوار

پازواند اوغلی

پازور

پازوپرمی

پازکی

پازیر

<hr> مترادف پاس : بار، دفعه، مرتبه، نوبت، حراست، محافظت، مراقبت، نگاهبانی، احترام، ادب، اعزاز، پاسداری، حرمت، مراعات، ملاحظه، بهر، حصه، قسمت، رد، ردتوپ

مترادف پاس : بار، دفعه، مرتبه، نوبت، حراست، محافظت، مراقبت، نگاهبانی، احترام، ادب، اعزاز، پاسداری، حرمت، مراعات، ملاحظه، بهر، حصه، قسمت، رد، ردتوپ

پاس

پاس دادن

پاس دلو

پاس دیس

پاسائیک

پاساد

پاسادنا

پاسار

پاسارو انگ

پاساروآنگ

پاسارگاد

<hr> مترادف پاساژ : بازارچه، تیمچه، راهرو، گذرگاه، معبر <hr> برابر پارسی : تیمچه

مترادف پاساژ : بازارچه، تیمچه، راهرو، گذرگاه، معبر برابر پارسی : تیمچه

پاساژ

<hr> مترادف پاسبان : پاسدار، پلیس، چاوش، حارس، شحنه، شرطه، عسس، گزمه، گماشته، نگهبان، محافظ، محتسب، مستحفظ

مترادف پاسبان : پاسدار، پلیس، چاوش، حارس، شحنه، شرطه، عسس، گزمه، گماشته، نگهبان، محافظ، محتسب، مستحفظ

پاسبان

پاسبان اوغلی

<hr> مترادف پاسبانی : پاسداری، حراست، محافظت، نگهبانی، استحفاظ

مترادف پاسبانی : پاسداری، حراست، محافظت، نگهبانی، استحفاظ

پاسبانی

پاسبز

پاسبک

پاست

پاستا

پاستار

پاستازا

پاستان

پاستاگنی

پاستر

پاستره

پاستریزه

پاستناگ

پاستورو

<hr> مترادف پاسخ : پتواز، جواب، اجابت، استجابت، انعکاس، بازتاب، لبیک، اجر، پاداش، ثواب، جزا، عوض، مکافات <hr> متضاد پاسخ : پرسش، سؤال

مترادف پاسخ : پتواز، جواب، اجابت، استجابت، انعکاس، بازتاب، لبیک، اجر، پاداش، ثواب، جزا، عوض، مکافات متضاد پاسخ : پرسش، سؤال

واژه های حرف "پ" - لغت نامه دهخدا