صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "ک" - لغت نامه دهخدا
کاریز دیوانه
کاریز دیگلان
کاریز سبزنو
کاریز سفید
کاریز سوخته
کاریز شهاب
کاریز صباح
کاریز عمر
کاریز محمد جان
کاریز پائین
کاریز چاه آباد
کاریز چاه اباد
کاریز کن
کاریز کندن
کاریز کنی
کاریز کنی کردن
کاریز گردله
کاریز گلی
کاریزان
کاریزخان
کاریزدر
کاریزدره
کاریزمه
کاریزنو
کاریزک
کاریزک ثانی
کاریزک خوجوی
کاریزک ناگهانی
کاریزک کال
کاریزک کهندل
کاریزک کهنه
کاریزکن
کاریزکنه
کاریزکنی
کاریزکنی کردن
کاریزگر
کاریزگردله
کاریست
کاریسیمی
کارین
کارینا
کارینوس
کارینیان
کاریه
کاریک
کاریک علویان
کاریکاتور
کاریگر
بیشتر