دانشنامه آزاد فارسی

جذوات و مواقیت

<hr> برابر پارسی : باربر، گرانکش

برابر پارسی : باربر، گرانکش

جراثقال

جراح بن عبدالله حکمی

جراح ماهی

<hr> مترادف جراحت : جریحه، ریش، زخم، قرحه، چرک، ریم، صدمه <hr> برابر پارسی : زخم، ریش، ناسور

مترادف جراحت : جریحه، ریش، زخم، قرحه، چرک، ریم، صدمه برابر پارسی : زخم، ریش، ناسور

جراحت

<hr> برابر پارسی : کاردپزشکی، کَرِنت

برابر پارسی : کاردپزشکی، کَرِنت

جراحی

جراحی با لیزر

جراحی به وسیله اندوسکوپ

جراحی درخت

جراحی رودخانه

جراحی میکروسکوپی

جراحی پلاستیک

جرارد کرمونایی

جرالدتون

جرایم سازمان یافته

جرایم کینه توزانه

جرب دار

جرباذقان

جربه

جربیل

جرت کیت

<hr> برابر پارسی : گرانکش، سنگینبَر

برابر پارسی : گرانکش، سنگینبَر

جرثقیل

جرجان

جرجانی اسماعیل بن حسین

جرجانی بکرابادی

جرجانی شرف الدین علی

جرجانی عبدالقاهر

جرجانیه

جرجی زیدان

جرجیس

جرد

جرداق جورج سجعان

جردن سامویل مارتین

جردن مایکل جفری

جردن نیل

جرزی

جرسی

جرسی سیتی

جرش

جرفادقانی نجیب الدین

جرقه الکتریکی

جرقویه ای

<hr> مترادف جرم : اثم، بزه، تقصیر، جسم، جنایت، جنحه، حرج، خطا، خلاف، گناه، معصیت | جسم، ماده، رسوب، آلودگی، چرک، میکرب، شیره <hr> برابر پارسی : گناه، بزه، لغزش، زنگ، بزهکاری، چگالی، غند، لرد | ( جُرم ) گناه، بزه

مترادف جرم : اثم، بزه، تقصیر، جسم، جنایت، جنحه، حرج، خطا، خلاف، گناه، معصیت | جسم، ماده، رسوب، آلودگی، چرک، میکرب، شیره برابر پارسی : گناه، بزه، لغزش، زنگ، بزهکاری، چگالی، غند، لرد | ( جُرم ) گناه، بزه

واژه های حرف "ج" - دانشنامه آزاد فارسی