دانشنامه آزاد فارسی

<hr> برابر پارسی : دستور خوراک

برابر پارسی : دستور خوراک

رژیم غذایی

رژیم غذایی متوازن

<hr> مترادف رک : آشکار، بی پروا، بی پرده، بی تعارف، بی تکلف، ساده، صاف وپوست کنده، صریح <hr> متضاد رک : درلفافه

مترادف رک : آشکار، بی پروا، بی پرده، بی تعارف، بی تکلف، ساده، صاف وپوست کنده، صریح متضاد رک : درلفافه

رک

رکابه

رکابیان

رکسانه

رکسم

رکلو الیزه

رکلینگهاوزن

رکن الدوله دیلمی ابوعلی حسن بن بویه

رکن الدین خورشاه

رکن الدین سام

رکن الدین صاین

رکن الدین قاضی

رکن الدین کبودجامه

رکن الدین کرت

رکن الدین یوسف شاه

رکن جهان

رکن حجر الاسود

رکن زاده ادمیت محمدحسین

رکن شامی

رکن صاین هروی عمیدالملک

رکن عراقی

رکن یمانی

رکنی اذرمیدخت

رکنی مهرداد

رکنیه

رکوئیم

<hr> مترادف رکود : ایستایی، بی حرکتی، توقف، خمودی، سکون، کسادی، وقفه <hr> متضاد رکود : رونق <hr> برابر پارسی : ایستا، بازایستایی، درجازدن

مترادف رکود : ایستایی، بی حرکتی، توقف، خمودی، سکون، کسادی، وقفه متضاد رکود : رونق برابر پارسی : ایستا، بازایستایی، درجازدن

رکود

<hr> برابر پارسی : پانگون، خم شدن

برابر پارسی : پانگون، خم شدن

رکوع

رکوعات قرانی

رکی قلعه

رکیب خانه

<hr> مترادف رگ : آوند، پی، حبل، عصب، وتر، ورید، وعا، عرق، حمیت، غیرت

مترادف رگ : آوند، پی، حبل، عصب، وتر، ورید، وعا، عرق، حمیت، غیرت

رگ

رگ انقباض

رگ باتلر

رگ منقبض کننده

رگ نگاری

رگ گشادکننده

رگا شهر

رگال

رگبار

رگتایم

رگر ماکس

رگلاتور

رگنسبورگ

<hr> مترادف رگه : آثار، اثر، رد، نشانه، نشان، رشته، ریشه

مترادف رگه : آثار، اثر، رد، نشانه، نشان، رشته، ریشه

رگه

رگه گرمابی

واژه های حرف "ر" - دانشنامه آزاد فارسی